کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرخواری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرخواری
لغتنامه دهخدا
شیرخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) شیر خوردن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل شیرخوار. دوران شیر خوردن بچه . و رجوع به شیرخوار و شیرخواره شود.
-
جستوجو در متن
-
weaning food
غذای شیرگیری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] غذایی آسانهضم که در دورۀ انتقال از شیرخواری به غذاخوری به کودک داده میشود
-
فرث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] fars سرگینی که در شکمبه باشد: ◻︎ شیرخواری را به تقریر آوَرَد / وز میان فرث و دَم شیر آورد (عطار۲: ۱۱۹).
-
تلگیر
لغتنامه دهخدا
تلگیر.[ ت ُ ] (نف مرکب ) در تداول عامه آنکه علاج خلاشمه کندو غالباً این کار زنان را باشد. زنی که لپه و نخود و مانند آن که در خیشوم شیرخواری ماند بیرون کند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تل گرفتن شود.
-
شیرخوری
لغتنامه دهخدا
شیرخوری . [ خوَ / خ ُ ](حامص مرکب ) شیرخواری . شیر خوردن . عمل و صفت شیرخور. رجوع به شیرخور شود. || (اِ مرکب ) ظرف برای خوردن شیر. ظرفی که در آن شیر ریزند خوردن را. آوند یا بطری که از آن شیر خورند. (یادداشت مؤلف ).
-
غَو
لغتنامه دهخدا
غَو. [ غ َ وِن ْ ] (ع ص ) شتربچه ٔ ناگواردکرده ٔ تخمه زده . (منتهی الارب ). شتربچه ٔ از شیر بازگرفته که تخمه زند و اندرون وی فاسد شود بسبب شیرخواری ، یا آنکه از شیر منع شود و لاغر و نزدیک به مرگ گردد. (از اقرب الموارد). || گمراه و نومید. (منتهی الارب...
-
رضاعت
لغتنامه دهخدا
رضاعت . [ رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رضاعة. شیرخوارگی کودک . (ناظم الاطباء). شیر خوردن . شیرخوارگی . مکیدن کودک شیر را از پستان . رضاعه .(یادداشت مؤلف ). شیرخواری بچگان . (غیاث اللغات ).- سن رضاعت ؛ سن شیرخوارگی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شو...
-
موچ
لغتنامه دهخدا
موچ . (اِ صوت ) حکایت آواز بوسه و از اتباع او (ماچ است در اصطلاح عامه )؛ ماچ و موچ ، ماچ و بوسه . (یادداشت مؤلف ). || صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ «موچ » که از گنجشگ و پرندگان دیگر شنیده می شود.- موچ زدن ؛ برآوردن صدایی شبیه به صدای ادا کردن لفظ...
-
شیرخوار
لغتنامه دهخدا
شیرخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) طفلی که هنوز شیر می خورد. (ناظم الاطباء). رضیع. شیرخواره . شیرخور. کودکی که هنوز از پستان مادر شیر خورد. کودک خرد. (یادداشت مؤلف ). طفلی که شیرخورد. (آنندراج ). رَضِع. (منتهی الارب ) : پس آن پیکر رستم شیرخوارببردند ن...