کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرخوارگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرخوارگی
لغتنامه دهخدا
شیرخوارگی . [ خوا / خا رَ / رِ ] (حامص مرکب ) حالت طفلی که شیر می خورد. (ناظم الاطباء). رضاعت . رضاع . ممالحت . (یادداشت مؤلف ). ملح . (منتهی الارب ). رجوع به شیرخواره شود.- سن شیرخوارگی ؛سن طفولیت . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
infant nutrition
تغذیۀ شیرخوارگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] رژیمی غذایی برای برآوردن نیازهای تغذیهای از لحظۀ تولد تا یکسالگی
-
جستوجو در متن
-
شیر کَن
لهجه و گویش بختیاری
šir-kan بُز نرىکه از شیرخوارگى اخته شده است.
-
رضاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rezā' ۱. شیرخوارگی.۲. شیر دادن مادر به کودک.
-
رضاعت
لغتنامه دهخدا
رضاعت . [ رِ ع َ ] (از ع ، اِمص ) رضاعة. شیرخوارگی کودک . (ناظم الاطباء). شیر خوردن . شیرخوارگی . مکیدن کودک شیر را از پستان . رضاعه .(یادداشت مؤلف ). شیرخواری بچگان . (غیاث اللغات ).- سن رضاعت ؛ سن شیرخوارگی . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شو...
-
شیرزد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شیرزده› [قدیمی] širzad بچهای که در زمان شیرخوارگی شیر کم خورده و ضعیف و لاغر مانده.
-
rennet
پنیرمایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] عصارهای حاوی زیمایۀ رنین که از شیردان نشخوارکنندگان در دورۀ شیرخوارگی استخراج میشود و در پنیرسازی برای منعقد کردن شیر به کار میرود
-
رضاعت
فرهنگ فارسی معین
(رِ عَ) [ ع . رضاعة ] 1 - (مص ل .) شیر خوردن کودک از پستان مادر. 2 - (اِمص .) شیرخوارگی .
-
شیرزده
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ یا دِ) (ص مر. اِمر.) کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده لاغر و نزار شده باشد. ج . شیرزدگان .
-
شیرزده
لغتنامه دهخدا
شیرزده . [ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) کودکی که در ایام شیرخوارگی شیر کم خورده و ضعیف مانده باشد. (ناظم الاطباء). کودکی که بهنگام شیرخوارگی کم شیر خورده و لاغر و نزار شده باشد. ج ، شیرزدگان . (فرهنگ فارسی معین ). || آنکه بسبب بسیار خوردن شیر، از آن زده...
-
همشیرگی
لغتنامه دهخدا
همشیرگی . [ هََ رَ /رِ ] (حامص مرکب ) هم شیرگی . همشیر بودن برادر و خواهر یا دو برادر یا دو خواهر از طریق رضاع و شیرخوارگی . || کنایه از سازش و صمیمیت : در دشت و کوه وبیشه به همشیرگی چرندشیرو پلنگ و سرهان ، گور و گوزن و رنگ . سوزنی .من اول شیر بنهادم...
-
لبان
لغتنامه دهخدا
لبان . [ ل ِ ] (ع مص ) شیر دادن . یقال : هو اخوه بلبان امه و لایقال بلبن اُمه و انما اللبن الذی یُشرب . (منتهی الارب ). || (اِمص ) شیرخوارگی : همچو میل کودکان با مادران سرّ میل خود نداند در لبان . مولوی .
-
یأفوخ
لغتنامه دهخدا
یأفوخ . [ ی َءْ ] (ع اِ) یافوخ . محل التقای استخوان مقدم سر به استخوان مؤخر سر و تشتک و جاندانه و یافوخ نگویند مگر وقتی که صلب و سخت باشد. (ناظم الاطباء). جایی از سر کودک که می جنبد. (از اقرب الموارد). نرمه ٔ سر که در حالت شیرخوارگی متحرک باشد به ه...