کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرخواره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرخواره
لغتنامه دهخدا
شیرخواره . [ خوا/ خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) طفلی که شیر می خورد. (ناظم الاطباء). راضع. ملیج . (منتهی الارب ). رضیع. شیرخوار. شیرخور. رضیعه . صبی . (یادداشت مؤلف ) : یکی شیرخواره خروشنده دیدزمین را چو دریای جوشنده دید. فردوسی .پس اندر همی رفت پویان دو ...
-
واژههای مشابه
-
بچه ٔ شیرخواره
لغتنامه دهخدا
بچه ٔ شیرخواره . [ ب َ چ َ / چ ِ ب َچ ْ چ َ / چ ِ ی ِ خوا / خا رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) راضع. (دهار). آن طفل که شیر خورد. رضیع. بچه ٔ شیری . کودک شیرخوار.
-
جستوجو در متن
-
شیرخوارگان
لغتنامه دهخدا
شیرخوارگان . [ خوا / خا رَ / رِ ] (اِ مرکب ) ج ِ شیرخواره . (ناظم الاطباء). رجوع به شیرخواره شود.
-
شیرمست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) širmast ویژگی شیرخوارهای که از بسیار خوردن شیر سرمست و سرحال شده.
-
رضع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - شیرخواره . 2 - بخیل ، ناکس .
-
رضیع
فرهنگ فارسی معین
(رَ) [ ع . ] (ص .) 1 - شیرخواره . 2 - برادر هم شیر.
-
غرغار جبلی
لغتنامه دهخدا
غرغار جبلی . [ غ َ غا رِ ج َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مُلُج . رجوع به ملج (بزغالگان شیرخواره ) شود.
-
آی بابا
لغتنامه دهخدا
آی بابا. (اِخ ) (از: ترکی آی ، ماه + فارسی بابا، پدر) نامی است که مادران ماه را دهند آنگاه که کودکان شیرخواره ٔ خود را با نشان دادن ماه بازی دهند.
-
ا ا
لغتنامه دهخدا
ا ا. [ اِ اِ ] (اِ) در زبان کودکان شیرخواره عَذَرَه . اِاِنه . کِه کِه ، تعبیری است مَثلی . و معنی آنکه هر دو صورت امر بد و مکروه است .
-
دعبع
لغتنامه دهخدا
دعبع. [ دَ ب َ ] (ع اِ) حکایت آواز بچه ٔ شیرخواره . (منتهی الارب ).
-
لالا کردن
لغتنامه دهخدا
لالا کردن .[ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در زبان اطفال شیرخواره و کمی بزرگتر، خفتن . خوابیدن .
-
مراضع
لغتنامه دهخدا
مراضع. [ م ُ ض َ ] (ع ص ) کودکی را گویند که در شکم مادری باشد که طفل شیرخواره ای هم داشته باشد. (از متن اللغة). رجوع به مراضعة شود.
-
بابوس
لغتنامه دهخدا
بابوس . (اِ) بلغت رومی ، کودک و کودک شیرخواره و بچه ٔ ناقه . (آنندراج ). و لغویین عرب گویند لغت رومی است .