کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیرخوار
/širxār/
معنی
ویژگی بچهای که غذای اصلی او شیر است.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
infant, suckling
-
جستوجوی دقیق
-
infant
شیرخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] کودکی که کمتر از یک سال سن دارد
-
شیرخوار
لغتنامه دهخدا
شیرخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) طفلی که هنوز شیر می خورد. (ناظم الاطباء). رضیع. شیرخواره . شیرخور. کودکی که هنوز از پستان مادر شیر خورد. کودک خرد. (یادداشت مؤلف ). طفلی که شیرخورد. (آنندراج ). رَضِع. (منتهی الارب ) : پس آن پیکر رستم شیرخوارببردند ن...
-
شیرخوار
لغتنامه دهخدا
شیرخوار. [ خوا /خا ] (نف مرکب ) آنکه یا آنچه شیر بیشه را بخورد. آنکه خون شیر را بخورد. آنکه شیر را بکشد : چو روباه شد شیر جنگی چو دیدقوی خنجر شیرخوار علی .ناصرخسرو.
-
شیرخوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹شیرخواره، شیرخور› širxār ویژگی بچهای که غذای اصلی او شیر است.
-
واژههای مشابه
-
infant death
مرگ شیرخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] هرگونه مرگ در شیرخواران در بازۀ زمانی تولد تا 12ماهگی
-
infant growth rate
میزان رشد شیرخوار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] میزان رشد نوزاد براساس الگویی متأثر از عوامل ژنشناختی و جز آن
-
جستوجو در متن
-
مسترضع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostarze' شیرخوار.
-
شیر خورَه
لهجه و گویش بختیاری
šir-xora شیرخوار.
-
milkwort family
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خانواده شیرخوار
-
suckled
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خوردن، پستاندار شیرخوار
-
کهنه شوی
لغتنامه دهخدا
کهنه شوی . [ ک ُ ن َ / ن ِ ] (نف مرکب ) آنکه کهنه ٔ آلوده ٔ اطفال شیرخوار شوید. آنکه مشمع و جامه ٔ پیچیده ٔ به اطفال شیرخوار را شوید. خادمه ای که مأمور شستن کهنه های طفل شیرخوار است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
شیرده
واژگان مترادف و متضاد
دایه، ربیبه، مرضع، مرضعه ≠ شیرخوار
-
شیرخوارگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) širxārgāh مؤسسهای که در آنجا کودکان شیرخوار را نگهداری میکنند؛ دارالرضاعه.