کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیرازه بندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیرازه بندی
/širāzebandi/
معنی
تهدوزی و تهبندی کتاب و دفتر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیرازه بندی
لغتنامه دهخدا
شیرازه بندی . [ زَ / زِ ب َ ] (حامص مرکب )ته بندی کتاب . (ناظم الاطباء). ته بندی کتاب و دفتر و غیره . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به شیرازه بند شود.
-
شیرازه بندی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) širāzebandi تهدوزی و تهبندی کتاب و دفتر.
-
واژههای مشابه
-
شیرازه شدن
لغتنامه دهخدا
شیرازه شدن . [ زَ / زِ ش ُ دَ] (مص مرکب ) کنایه از فراهم آمدن است . (آنندراج ).
-
شیرازه بند
لغتنامه دهخدا
شیرازه بند. [ زَ / زِ ب َ ] (نف مرکب )آنکه کتابها را شیرازه می بندد. صحاف . (یادداشت مؤلف ). || (ن مف مرکب ) شیرازه بسته . کتابی که جزوه های آنرا به هم بند کرده باشند. (ناظم الاطباء).
-
شیرازه گیر
لغتنامه دهخدا
شیرازه گیر. [ زَ / زِ ](نف مرکب ) شیرازه زن . شیرازه کش . که کتاب و جز آن را شیرازه زند. || پذیرنده ٔ شیرازه . کتاب یا دفتر که شیرازه گرفته باشد. شیرازه کرده : طول امل چه رشته که بر هم نتافته ست شیرازه گیر نیست دریغا کتاب عمر.صائب .
-
شیرازه بند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) širāzeband صحّاف که کتاب را تهدوزی میکند و شیرازه میبزند؛ شیرازهزن؛ شیرازهکش.
-
جستوجو در متن
-
بیاضی
فرهنگ فارسی معین
(بَ) (اِ.) کتاب و دفتری که از طول باز می شود و از عرض ، شیرازه بندی و ته بندی می شود.
-
خسرو
لغتنامه دهخدا
خسرو. [ خ ُ رَ / رُو ] (اِخ ) [ امیر... ] دهلوی از شاعران پارسی گوی قرن هفتم هَ . ق . است که به هندوستان می زیست . امیرخسرو اصلا ترک نژاد است و پدرش امیر سیف الدین محمد از حمله ٔ مغول فرار کرد و از بلخ به هندوستان آمد و در ولایت پتیالی اقامت جست . ای...
-
تار
لغتنامه دهخدا
تار. (اِ) چیز دراز بسیار باریک مثل موی و لای ابریشم و رشته ٔپنبه و تنیده ٔ عنکبوت . (فرهنگ نظام ). تانه ٔ بافندگان که نقیض پود است . (برهان ) (انجمن آرا). ریسمان جامه که بهندی تانا گویند. (غیاث اللغات ). ریسمان پارچه که در طول واقع شده است ، و آنکه د...
-
کاپیتولاسیون
لغتنامه دهخدا
کاپیتولاسیون . [ ت ُ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) کاپیتلاسیون . حقی که به اتباع خارجیان در مملکتی دهند مبنی بر اینکه در محاکم خود آن مملکت محاکمه نشوند، بلکه در محاکم مربوط به دولت خود محاکمه گردند. در رساله ٔ «حقوق بین الملل خصوصی » چ 1 صفحه ٔ 35 آمده : در ...
-
زدن
لغتنامه دهخدا
زدن . [ زَ دَ ] (مص ) پهلوی ، ژتن و زتن از ریشه ٔ ایرانی قدیم : جتا، جن . اوستا: گن (بارتولمه 490) (نیبرگ 258). پارسی باستان ریشه ٔ: اَجَنَم ، جَن (کشتن ). هندی باستان ریشه ٔ: هنتی هن و گم (مضروب کردن ، کشتن ). ارمنی : گن (ضرب ، تأدیب ) و گنم (مضروب...
-
تاب
لغتنامه دهخدا
تاب . (اِ) توان . (برهان ). توانایی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). طاقت . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). قوت . (آنندراج ). تاو. (انجمن آرا) (آنندراج ). تیو. (انجمن آراء) (آنندراج ). || تحمل ، پایداری . || قرار. آرام . || صبر. ...