کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیذر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیذر
/šeyzar/
معنی
هوشیدر؛ از نامهای خداوند؛ ایزد یکتا: ◻︎ تویی آن داور محکم که از دادش بنیآدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری: ۳۳۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیذر
فرهنگ نامها
(تلفظ: šizar) (= شیذیر) ؛ یکی از نامهای خدا ؛ [ظاهراً مصحف و مخفف (هوشیدر) نخستین موعود زرتشتیان میباشد].
-
شیذر
فرهنگ فارسی معین
(ش ذَ) (اِ.) = شیذیر: خدای تعالی .
-
شیذر
لغتنامه دهخدا
شیذر. [ ذَ ] (اِخ ) شیذیر. (برهان ). یکی از نامهای خداست . (از برهان ) (از جهانگیری ). ظاهراً مصحف و مخفف «هوشیدر» نخستین موعودزرتشتیان باشد. (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : توئی آن داور محکم که از دادش بنی آدم بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر. عنصری ....
-
شیذر
لغتنامه دهخدا
شیذر. [ ش َ ذَ ] (اِخ ) نام شهری است و یا آنکه زمین همواریست که در آن گوآبهای مناسبی حفر کنند. (از اقرب الموارد: «ش ذر»). گوآب . (ناظم الاطباء).
-
شیذر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیذیر› [قدیمی] šeyzar هوشیدر؛ از نامهای خداوند؛ ایزد یکتا: ◻︎ تویی آن داور محکم که از دادش بنیآدم / بیارامید در عالم چو مؤمن در حق شیذر (عنصری: ۳۳۱).
-
واژههای همآوا
-
شیزر
لغتنامه دهخدا
شیزر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش آوج شهرستان قزوین . سکنه ٔ آن 537 تن . آب از رودخانه ٔ خررود و چشمه و رود محلی . صنایع دستی آنجا قالی وجاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1).
-
شیزر
لغتنامه دهخدا
شیزر. [ زَ ] (اِخ ) دهی است از بخش سیردان شهرستان زنجان . سکنه ٔ آن 574 تن . آب از رودخانه ٔ محلی . پاسگاه ژاندارمری دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2).
-
شیزر
لغتنامه دهخدا
شیزر. [ زَ ] (اِخ ) نام قریه ای از شمیران تهران . و آن را چیزر (چیذر) نیز گویند. (از یادداشت مؤلف ).
-
شیزر
لغتنامه دهخدا
شیزر. [ ش َ زَ ] (اِخ ) شهری است نزدیک حماة. (منتهی الارب ). نام محلی به حلب . (یادداشت مؤلف ). قلعه ای است در شام و مشتمل بر یک ناحیه می باشد در نزدیکی معره ، و از آنجا تا حماة یک روز راه است . شهر اربد از وسطش می گذرد. روی آن پلی است در وسط شهر او...
-
جستوجو در متن
-
شیذیر
لغتنامه دهخدا
شیذیر. (اِخ ) شیدیر. (اوبهی ) (یادداشت مؤلف ). بمعنی شیذر است که یکی از اسمای الهی است . (برهان ) (از اوبهی ). رجوع به شیذر شود.
-
شبذر
لغتنامه دهخدا
شبذر. [ ش َ ذَ ](اِخ ) شبذیر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شبذیر و شیذر و شیذیر شود.
-
شبذیر
لغتنامه دهخدا
شبذیر. [ ش َ ] (اِخ ) شبذر. یکی از نامهای خداوند عالم جل شأنه . (ناظم الاطباء). رجوع به شیذر و شیذیر شود.
-
خدا
لغتنامه دهخدا
خدا. [ خ ُ ] (اِخ ) نام ذات باری تعالی است همچو «اله » و «اﷲ». (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). در حاشیه ٔ برهان قاطع در وجه اشتقاق این کلمه چنین آمده است : پهلوی متأخر xvatay ، پهلوی اشکانی xvatadh ، پازند « xvadaiهوبشمان ص 54 ح » «مسینا 139...