کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شید و زرق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شید و زرق
فرهنگ گنجواژه
ریا.
-
واژههای مشابه
-
پاکشید
فرهنگ نامها
(تلفظ: pāk šid) خورشید درخشان که در پس ابر نهان باشد.
-
شید آوردن
فرهنگ فارسی معین
(شَ. وَ یا وُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) حیله کردن .
-
شید کردن
لهجه و گویش تهرانی
افشان کردن گیسو
-
شید شکیبا
واژهنامه آزاد
خورشید بردبار - آفتاب بردبار
-
شید کردن
واژهنامه آزاد
پهن کردن
-
شید اﷲ ارکانه
لغتنامه دهخدا
شید اﷲ ارکانه . [ ش َی ْ ی َ دَل ْ لا هَُ اَ ن َه ْ ] (ع جمله ٔ فعلیه ٔ دعایی ) خدای ارکان آن را مشیّد کناد. خدا پایه های آن را استوار سازاد: مجلس شورای ملی شید اﷲ ارکانه . (یادداشت مؤلف ).
-
جستوجو در متن
-
زرق
لغتنامه دهخدا
زرق . [ زَ ] (اِ) ریا. نفاق . دروغ . (آنندراج ). دروغ . مکر. ریا.نفاق . (غیاث اللغات ). ریا. نفاق . (شرفنامه ٔ منیری ).ریا. نفاق . دورنگی . غدر. مکر... پرهیزگاری از روی ریا و دروغ . (ناظم الاطباء). دورنگی . دوروئی . نفاق . تزویر. ریاکاری . (فرهنگ فار...
-
قاف به قاف
لغتنامه دهخدا
قاف به قاف . [ ب ِ ] (ق مرکب ) کران تا کران : روی گیتی پر از سلف شد و لاف همه زرق است و شید قاف به قاف . اوحدی .گرم این است رفته قاف به قاف بی سؤال و جواب و منت و لاف .اوحدی .
-
گره زدن
لغتنامه دهخدا
گره زدن . [ گ ِ رِه ْ زَ دَ ] (مص مرکب ) بستن . عقده زدن : موئی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشکبو شود.سعدی .گره بر سر بند احسان مزن که این زرق و شید است و تزویر و فن . سعدی .خورده ٔ جان میجهد از سنگ بیرون چون شرارمیزنی چندین گره بر رو...
-
تزویر
لغتنامه دهخدا
تزویر. [ ت َزْ ] (ع مص ) بیاراستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آراستن و بر پای داشتن چیزی را و راست و نیکو کردن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بیاراستن و نیکو گردانیدن و راست کردن چیزی . (آنندراج از کنز). آراستن و بر پای داشتن چیزی . (از اقر...
-
فن
لغتنامه دهخدا
فن . [ ف َن ن ] (ع اِ) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گونه . ج ، افنان ، فنون . (منتهی الارب ). نوع از چیزی ، و توسعاً به معنی صناعة و علم و قسم سخن به کار رود. (از اقرب الموارد). || سرود و آواز طرب انگیز. (منتهی الارب ). نغمه . راه . || فریب ....
-
ازرق
لغتنامه دهخدا
ازرق . [ اَ رَ ] (ع ص ) نیلگون . (غیاث اللغات ). کبود. (غیاث اللغات ). آبی . زاغ . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : فلک مر جامه ای را ماند ازرق ورا همچون طراز خوب ، کرکم . منجیک یا بهرامی .بر صنم دیگر، پاره ٔ یاقوت ازرق آبدار بود بوزن چهار صد و پنجاه ...