کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیب تند رودخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیب پالا
لغتنامه دهخدا
شیب پالا. (اِ مرکب ) ترشی پالا، و آن ظرفی است که مانند کفگیر سوراخها دارد و بدان چیزها صاف کنند. (برهان ). ظرف مس که ته آن پرسوراخ باشد و ترشی و شربت و غیره از آن بپالایند. (رشیدی ). به ترشی پالا مشهور است . (انجمن آرا). طبق مانندی باشد که در آن مثل ...
-
شیب تنک
لغتنامه دهخدا
شیب تنک . [ ] (اِخ ) قریه ای است دوفرسنگی میان جنوب و مشرق اشفایقان در فارس . (فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شیب جامه
لغتنامه دهخدا
شیب جامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نوعی جامه : شیب جامه بسر خود عوض دستاری کس نبست ار که ببسته ست گنه کرد نکرد.نظام قاری (دیوان البسه ص 59).
-
شیب کوه
لغتنامه دهخدا
شیب کوه . (اِخ ) از بلوکات ناحیه ٔ عباسی . طول 105 وعرض 42 کیلومتر. در جنوب شرقی لار واقع شده و مرکز آن بندر چارک است و 36 قریه دارد. (یادداشت مؤلف ).
-
شیب کوه
لغتنامه دهخدا
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در جانب جنوبی شهر لار، و طرف جنوبی این ناحیه را دریای فارس فراگرفته است . درازای آن ازکهفرخان مغو تا مقام نخیلو 25 فرسخ و پهنا از ابوالعسکر تا چیرو هفت فرسخ است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شیب کوه
لغتنامه دهخدا
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در رامجرد فارس و در جنوب آن شهر واقع گشته است . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شیب کوه
لغتنامه دهخدا
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در فسا به فارس در میانه ٔ جنوب و مشرق آن شهر. (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
شیب کوه
لغتنامه دهخدا
شیب کوه . (اِخ ) نام ناحیه ای است در کوه کیلویه ٔ فارس . (از فارسنامه ٔ ناصری ).
-
پای شیب
لغتنامه دهخدا
پای شیب . (اِخ ) عقبه ای است دشوار برای رَمی جمار. (فرهنگ رشیدی ). عقبه ای است بجهت رمی جمرات که یکی از اعمال حج است . (برهان ). مکانی است در راه مکه و در آنجا عقبه ای است که چون شیطان به آنجا رسد در بند می افتد. (از شرح خاقانی ) (غیاث اللغات ) : دست...
-
پای شیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāyšib = پاشیب
-
شیب پالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] šibpālā ترشیپالا؛ ظرف مسی سوراخدار برای صاف کردن شربت، ترشی، و مانند آن.
-
slope wind
باد شیب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] بادی که در عرض درّه براثر نیروی شناوری به سوی بالا یا پایین شیب میوزد
-
شیب دادن
دیکشنری فارسی به عربی
حاد , منحدر
-
شیب دار
دیکشنری فارسی به عربی
منحدر , ميل
-
شیب الخضیب
واژهنامه آزاد
محاسن به خون خضاب شده