کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیبنگاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن الجره ٔ اشجعی . آنکه با ابن ملجم در قتل علی (ع ) متفق گشت . (از حبیب السیر چ طهران ج 1 صص 194 - 195).
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ ] (ع مص ) شَیبة. مشیب . سپید شدن موی ، فهواشیب و للمؤنث شمطاء و لیس شیباء. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ) (المصادر زوزنی ). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سپید گشتن موی سر. پیر شدن . (یادداشت...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) موی . (منتهی الارب ). || شیب شائب ؛ مبالغه است ، مانند لیل لائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سپیدی موی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیاض الشَّعر. (بحر الجواهر).- تغییر شیب ؛ خضاب کردن . (یا...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أشیب . (منتهی الارب ). رجوع به اشیب شود.
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشیب . (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شَیب] [قدیمی] šeyb سفید شدن موی سر؛ سپیدی موی؛ پیری.
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šeyb تازیانه.
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیو› šib سرازیری.
-
شیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹شیب، تیب› [قدیمی] šib ۱. شیفته؛ آشفته؛ سرگشته۲. (اسم مصدر) شکنجه.〈 شیب و تیب: پریشانی و آشفتگی: ◻︎ شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب / فرزند آدمی به تو اندر به شیب و تیب (رودکی: ۴۹۳).
-
شیب
دیکشنری فارسی به عربی
انخفاض , خليع , معلق , منحدر , ميل
-
graph 2
نگاره 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] کوچکترین بخش تجزیهناپذیر و مجزا، به شکل یک حرف، در زنجیرۀ نوشتار
-
log 3
نگاره 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نگاشت حاصل از اندازهگیری یا مشاهدات داخل چاهِ گمانه
-
picture
نگاره 3
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] نقشی از یک جسم که با ترسیم یا نقاشی یا عکاسی بر یک رویۀ معمولاً مسطح حاصل شود
-
acoustic log
نگارۀ صوتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] اصطلاحی عمومی برای نگارههایی که ازطریق انتشار امواج آکوستیکی تهیه میشوند
-
pictorial
نگارهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی نقشهبرداری] مربوط به نگاره