کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیبلرزهنگاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
dip shooting
شیبلرزهنگاری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] لرزهنگاری با استفاده از چیدمانی که در راستای شیب واقعی لایه است
-
واژههای مشابه
-
شیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. نشیب ۲. سر ۳. سرازیر، سرازیری، سراشیب ۴. پیری، کهنسالی ۵. اختلاط، امتزاج ۶. جنبش، لرزش ۷. حیرتزده، سرگردان، سرگشته، واله ۸. آشفته، پریش، پریشان ≠ فراز
-
شیب
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) سفید شدن موی . 2 - (اِمص .) پیری .
-
شیب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) پایین ، سرازیری .
-
شیب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.)1 - آمیختگی ، امتزاج . 2 - تکان ، لرزش . 3 - سرگشته ، آشفته .
-
شیب
فرهنگ فارسی معین
(ش یْ) (اِ.) رشتة تازیانه .
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . (اِ) مقابل بالا. (برهان ). ضد فراز که بلند است . (فرهنگ خطی ). نشیب . مقابل فراز. شیو. (رشیدی ) (انجمن آرا). انحدار. حدور.هبوط. سرازیری . پستی . (یادداشت مؤلف ) : شیب تو با فراز و فراز تو با نشیب فرزند آدمی بتو اندر به شیب و تیب . رودکی .چو آو...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . (ع اِ) دوال تازیانه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حکایت آواز لب شتران وقت آب خوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). || کوههای بابرف . (منتهی الارب ). کوهها که از برف سفید شده است . || بچه ٔ کفتار که از گرگ باشد. (از ا...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . (ع ص ، اِ) ج ِ أشیب (مرد سپیدموی ) بنابرقیاس و شُیَّب و شُیُب برخلاف قیاس ، و ابن سیده گوید:شُیَّب جمع شائب یا شیوب است ، چون بازل و بُزَّل و بیوض و بُیَّض . (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ ] (اِخ ) ابن الجره ٔ اشجعی . آنکه با ابن ملجم در قتل علی (ع ) متفق گشت . (از حبیب السیر چ طهران ج 1 صص 194 - 195).
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ ] (ع مص ) شَیبة. مشیب . سپید شدن موی ، فهواشیب و للمؤنث شمطاء و لیس شیباء. (از اقرب الموارد). سپید شدن موی . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی ) (المصادر زوزنی ). سپید شدن سر. (تاج المصادر بیهقی ) (دهار). سپید گشتن موی سر. پیر شدن . (یادداشت...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش َ / ش ِ ] (از ع ، اِ) موی . (منتهی الارب ). || شیب شائب ؛ مبالغه است ، مانند لیل لائل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سپیدی موی . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بیاض الشَّعر. (بحر الجواهر).- تغییر شیب ؛ خضاب کردن . (یا...
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش ُ ی ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ أشیب . (منتهی الارب ). رجوع به اشیب شود.
-
شیب
لغتنامه دهخدا
شیب . [ ش ُی ْ ی َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اشیب . (از اقرب الموارد). رجوع به اشیب شود.