کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیبان راعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیبان راعی
لغتنامه دهخدا
شیبان راعی . [ ش َ ن ِ ] (اِخ ) نام یکی از زهاد عرفاست . (یادداشت مؤلف ) : همچنین شیبان راعی میکشیدگرد بر گرد رمه خطی پدید. مولوی .همچو آن شیبان که از گرگ عنیدوقت جمعه بر دعاخط میکشید.مولوی .
-
واژههای مشابه
-
اصحاب شیبان
لغتنامه دهخدا
اصحاب شیبان . [ اَ ب ِ ش َ ] (اِخ ) پیروان شیبان بن سلمه بودندکه در روزگار ابومسلم خراسانی خروج کرد و بیاری ابومسلم و علی بن جدیع کرمانی و علی بن نصر سیار برخاست . رجوع به ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 208 و الفرق بین الفرق ص 81 و طب...
-
بنی شیبان
لغتنامه دهخدا
بنی شیبان . [ ب َ ش َ ] (اِخ ) نام قبیله ای از قبایل عرب . (الانساب سمعانی ) : ایاس بن قبیصه را بفرستاد به بنی شیبان و آنرااز ایشان بازخواست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 105).
-
خانان شیبان
لغتنامه دهخدا
خانان شیبان . [ ن ِ ] (اِخ ) قلمروشان ناحیه ٔ ازبک نشین (بین انهار اورال و چو)، ایشان گاهی نیز بمقام خانی قبایل سیراردو رسیده اند و از حدود 1226 تا 1656 م . خان یا تزار تیومن و از 1500 تا 1868 م . امیر بخارا و از 1515 تا 1872 خان خیوه بوده اند. موقعی...
-
خاندان شیبان
لغتنامه دهخدا
خاندان شیبان . [ ن ِ ش َ] (اِخ ) نام طایفه ای از «خانان سیراردو» است که بر دشتهای مسکن ازبکان و قزاقان و قرقیزها سلطنت داشته اند. رجوع به «خانان سیراردو» و «خانان شیبان » شود.
-
ابراهیم بن شیبان قرمیسینی
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن شیبان قرمیسینی . [ اِ م ِ ن ِ ش َ ن ِ ق َ ] (اِخ ) یکی از مشایخ طریقت در قرن چهارم هجری ، معاصر ابراهیم خَوّاص و ابوعبداﷲ مغربی از مردم جبل . در ورع و تقوی معروف و سخنان بسیار راجع به تصوف از وی منقول است .
-
ابن ام شیبان
لغتنامه دهخدا
ابن ام شیبان . [ اِ ن ُ اُم ْ م ِ ش َ ] (اِخ ) یکی از کاتبین مصاحف در حدود نیمه ٔ اول قرن چهارم هجری . (ابن الندیم ).
-
جستوجو در متن
-
گرد برگرد
لغتنامه دهخدا
گرد برگرد. [ گ ِ ب َگ ِ ] (ق مرکب ) دور تا دور. همه ٔ اطراف : عنکبوت بلاش بر دل من گرد بر گرد برتنید انفست . خسروی .چو با تاج شاهی مرا دشمن است همه گرد بر گردم اهریمن است . فردوسی .یکی نامور شاه را تخت ساخت گهر گرد بر گرد او برنشاخت . فردوسی .همه گرد...