کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیبان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیبان
/šaybān/
معنی
از ماههای زمستان (کانون اول) که در آن زمین از برف پوشیده و سفید میشود.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیبان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) 1 - پریشان . 2 - درهم ، آشفته . 3 - لرزان .
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . (نف ، ق ) اسم فاعل از شیبیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). || آمیخته و برهم زده و درهم کرده . (برهان ). درهم . (انجمن آرا) (آنندراج ). || لرزان . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). || لرزنده . || پریشان و آشفته ، و شیبانیدن مصدر آن است ، و بر آن ق...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن احمدبن طولون . پنجمین از امرای بنی طولون ، جلوس و عزل 292 هَ . ق . انقراض سلسله در زمان او به دست خلفای عباسی صورت گرفت . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن العاتک بن معاویة الاکرمین بن الحارث . جدی جاهلیست . نسل او بطنی از کنده ، و حارث بن سعید کندی شیبانی که نزد پیامبر (ص ) آمد از ایشانست . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 263 چ 2).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن ثعلبة. بطنی از بکربن وائل از عدنانیه است و از قبایل این بطن بنورقاش ، آل عمروبن مربد، بنومازن بن شیبان هستند. (از معجم قبائل العرب ).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن ثعلبةبن عکابة. جدی جاهلی است ، و نسل او بطنی از قبیله ٔ بکربن وائل از عدنانیه اند و از آنهاست ذهل و تیم و ثعلبة. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن جوجی بن چنگیز، خان مغول و مؤسس خاندان شیبان در قرن ششم هجری است . موقعی که «باتو» به مجارستان حمله برد (1140 م .) برادرش شیبان با او بود و چون از خود کفایت و لیاقت بروز داد، «باتو» نه تنها او را عنوان پادشاهی مجارستان - که...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن ذهل بن ثعلبةبن عکابة.جدی جاهلی است از بکربن وائل و نسل او بسیارند. سمعانی گوید عده ٔ بسیاری از صحابه و تابعین و امراء و شجاعان و دانشمندان بدین قبیله منسوبند. قلقشندی نویسد تعداد این قبیله در صدر اسلام بسیار بوده و مسکن ایش...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن زکریا المعالج . معاصر ابوحنیفه و راوی حدیث از ثوری و ابوحنیفه و عبادبن کثیر. (از ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 343).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن سلمة السدوسی الحروری (1302 هَ .ق .). یکی از دلیران و سرکردگان حروریه است و شیبانیه [ که گروهی از نواصبند ] بدو نسبت دارند. وی اولین کسی بود که قائل به تشبیه بود [ شبیه بودن خدا بخلق و اینکه خداوند دارای شکل و اعضاء است ]. ا...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن التمیم (متوفی 164 هَ . ق .) مؤدب ، از رجال حدیث و عربیت ، در بصره بدنیا آمد و در کوفه سکنی گزید و در بغداد درگذشت . او راست «کتاب » در حدیث . (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263).
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبدالرحمن نحوی . رجوع به ابومعاویه شود.
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عبدالعزیز الیشکری الحروری (متوفی 134 هَ . ق . / 751 م .). از سران و دلیران حروریه که بسال 128 هَ . ق . به امارت بر حروریه رسید و در کفرتوثا (از اعمال ماردین ) با چهل هزار تن به جنگ با مروان بن محمد قیام نمود و ازآنجا به موص...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن علی . مولانا جامی در نفحات الانس نویسد: وی از متقدمان مشایخ مصر است . مستجاب الدعوه است و بسیار کس از مشایخ مرید وی بودند. و در علم طریقت وی را سخنان نیکوست . یکی از مریدان پیش وی آمد و دستوری خواست که بحج رود بتجرید، گفت :...
-
شیبان
لغتنامه دهخدا
شیبان . [ ش َ ] (اِخ ) ابن عوف ، از بنی زهیربن ابین بن الهمیع. جدی است جاهلی حمیری و ذواصبعبن مالک از نسل او باشد. (از اعلام زرکلی چ 2 ج 3 ص 263).