کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیبا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیبا
/šibā, šeybā/
معنی
مار افعی: ◻︎ سر دیوار او پُر مار شیبا / جهان از زخم او شد ناشکیبا (فخرالدیناسعد: ۱۸۷).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیبا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šibā) (= شیوا) ، آشفته ، شیفته .
-
PERT
شیبا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] ← شیوۀ بازبینی و ارزیابی برنامه
-
شیبا
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش ) 1 - (ص .) آشفته . 2 - شیفته ، دیوانه . 3 - (اِ.) افعی .
-
شیبا
لغتنامه دهخدا
شیبا. (ص ، اِ) از پهلوی چیباک ، شیپاک ، تندرو: آژی شپاک ؛ مار تیز در رفتار، مار شیبا. (یادداشت مؤلف ). مار افعی .(برهان ) (انجمن آرا) (از جهانگیری ) (آنندراج ) (یادداشت مؤلف ). || (ص ) مار شیبا؛ بگمانم بمعنی گزنده و عذاب دهنده است ، مقابل مار بی زه...
-
شیبا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیوا› (زیستشناسی) šibā, šeybā مار افعی: ◻︎ سر دیوار او پُر مار شیبا / جهان از زخم او شد ناشکیبا (فخرالدیناسعد: ۱۸۷).
-
واژههای مشابه
-
شِيباً
فرهنگ واژگان قرآن
پيرها (جمع أشيب)
-
شَيْباً
فرهنگ واژگان قرآن
به جهت پيري
-
شیبا طلحا
لغتنامه دهخدا
شیبا طلحا. [ ] (اِ) به سریانی عوسج است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به عوسج شود.
-
شیبا کیلیا
لغتنامه دهخدا
شیبا کیلیا. [ ] (اِ) به سریانی عوسج الکلب است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
جستوجو در متن
-
ﭐشْتَعَلَ
فرهنگ واژگان قرآن
شعله ور شد -درخشيد(ﭐشْتَعَلَ ﭐلرَّأْسُ شَيْباً :موهاي سفيد را به شعله تشبيه کرده است)
-
program evaluation and review technique
شیوۀ بازبینی و ارزیابی برنامه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مدیریت-مدیریت پروژه] روشی برای برآورد دیرش فعالیتها از راه به دست آوردن میانگین بدبینانهترین و خوشبینانهترین و محتملترین زمان، در صورت ناممکن بودن برآورد قطعی دیرش فعالیتها اختـ . شیبا PERT
-
حرک
لغتنامه دهخدا
حرک . [ ح َ ] (اِخ )موضعی است . عبیداﷲبن قیس الرقیات گوید : ان شیباً من عامربن لؤی و فتواً منهم رقاق النعال لم یناموا اذ نام قوم ٌ عن الوتَر بحرک فعرعر فالسخال .(معجم البلدان ).
-
اشتعال
لغتنامه دهخدا
اشتعال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) افروخته شدن آتش . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (غیاث اللغات ) (زوزنی ). درافروختن آتش . (آنندراج ). افروختن . برافروختن . افروزش . برافروزش . فروزش . مشتعل شدن . زبانه کشیدن . درگرفتن آتش . افروختگی . برافروختگی . ر...