کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شیاب
/šiyāb/
معنی
آمیختن؛ آمیخته کردن؛ مخلوط ساختن؛ آمیختگی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیاب
لغتنامه دهخدا
شیاب . (ع اِ) (از «ش وب ») آبی که بچیزی آمیخته شود. (منتهی الارب ). آب آمیخته با چیزی . (از ناظم الاطباء). آنچه با چیزی مخلوط گردد. (از اقرب الموارد).
-
شیاب
لغتنامه دهخدا
شیاب . (ع مص ) (از «ش وب ») آمیختن . (منتهی الارب ). مخلوط کردن چیزی . (از اقرب الموارد). شوب . آمیختن چیزی بچیزی . (یادداشت مؤلف ). اختلاط. (ناظم الاطباء).
-
شیاب
لغتنامه دهخدا
شیاب . [ ش َی ْ یا ] (اِخ ) عبداﷲبن شیاب . صحابی است . (منتهی الارب ).
-
شیاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šiyāb آمیختن؛ آمیخته کردن؛ مخلوط ساختن؛ آمیختگی.
-
جستوجو در متن
-
شوب
لغتنامه دهخدا
شوب . [ ش َ ] (ع مص ) آمیختن . (منتهی الارب ). شیاب . (از اقرب الموارد). آمیختن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). آمیختگی . (یادداشت مؤلف ). || بعضی از نحویون آن را در حرکات اصطلاح کرده است که : اما فتحه ٔ مشوب به کسر،...
-
آمیختن
لغتنامه دهخدا
آمیختن . [ ت َ ] (مص ) درهم کردن . مزج . خلط. خُلط. (دهار). مخلوط کردن . تخلیط. سوط. مذق . تألیف . ممزوج کردن . تقشیب . شوب . آمودن . ترکیب . مرکب کردن . (زوزنی ). تهویش . تشریج . بَکْل . (تاج المصادر بیهقی ). مشج . اِشراب . حیس . مخلوط شدن . درهم ش...