کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شیئاً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شیئاً
لغتنامه دهخدا
شیئاً. [ ش َ ئَن ْ ل ِل ْ لاه ْ ] (ع اِ مرکب ) چیزی به خاطر خدا. چیزی به خاطر خدا بدهید : مفلسانیم آمده در کوی توشی ٔ ﷲ از جمال روی تو. (از مزارات کرمان ص 4).یکی از مریدان قطب الدین حیدر بخانقاه شیخ شهاب الدین سهروردی افتاد و بغایت گرسنه بود. روی بجا...
-
واژههای مشابه
-
شَيْئاً
فرهنگ واژگان قرآن
چيزي
-
جِئْتَ شَيْئاً
فرهنگ واژگان قرآن
کاری انجام دادی
-
جِئْتُم شَيْئاً
فرهنگ واژگان قرآن
کاری انجام دادید
-
جستوجو در متن
-
ذورور
لغتنامه دهخدا
ذورور. [ ذَ وَ وَ ] (ع ص ، اِ) چیز اندک . هیچ : ما اعطاه ذوروراً؛ ای شیئاً.
-
نعض
لغتنامه دهخدا
نعض .[ ن َ ] (ع مص ) مانعضت منه شیئاً نعضاً؛ به چیزی نرسیدم از وی . (از منتهی الارب )؛ مااصبت . (متن اللغة).
-
زمخیر
لغتنامه دهخدا
زمخیر. [ زِ ] (ع ص ، اِ) چیزی اندک . منه : مارزئته زمخیراً؛ ای مانقصته شیئاً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
تمدیش
لغتنامه دهخدا
تمدیش . [ ت َ ] (ع مص ) اندک دادن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دادن : مامدشنی و ما امدشنی شیئاً؛ ای ما اعطانی . (از اقرب الموارد).
-
لیاد
لغتنامه دهخدا
لیاد. [ ل َ ] (ع اِ) چیزی اندک و حقیر.یقال : ماترکت له لیاداً؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ).
-
لعوس
لغتنامه دهخدا
لعوس . [ ل َ ] (ع ص ) چیزی اندک . یقال : ماذُقت لعوساً؛ ای شیئاً. (منتهی الارب ).
-
لَمْ يَنقُصُوکُمْ
فرهنگ واژگان قرآن
از شما نکاسته و نمی کاهند (در عبارت " إِلَّا ﭐلَّذِينَ عَاهَدتُّم مِّنَ ﭐلْمُشْرِکِينَ ثُمَّ لَمْ يَنقُصُوکُمْ شَيْئاً"یعنی چيزى [از شرايط پيمان را] نسبت به شما نكاستند)
-
لَّا يَسْتَنقِذُوهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را نجات نمي دهند ( درعبارت "وَإِن يَسْلُبْهُمُ ﭐلذُّبَابُ شَيْئاً لَّا يَسْتَنقِذُوهُ مِنْهُ "يعني اگر مگس چيزي از آنان بربايد نمي توانند آن را از او باز پس بگيرند)
-
رزء
لغتنامه دهخدا
رزء. [ رُزْءْ ] (ع مص ) رسیدن از مالش چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء): رزٔه رزءً و مَرْزِئةً؛ رسید از آن خیر را. و در حدیث سراقة: فلم یَرْزَآنی شیئاً؛ ای لم یأخذا منی شیئاً. (منتهی الارب ). یافتن از مال خود خیری ، هرچه باشد، از آن است : «مارَ...