کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگفته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شگفته
لغتنامه دهخدا
شگفته . [ ش ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف ) شکفته . واشده . شکفته . رجوع به شکفته شود. || دمیده شده . (ناظم الاطباء). || خندان . متبسم . (یادداشت مؤلف ).- جبین شگفته ؛ جبین شکفته . خندان روی . متبسم : خلق از عارض تو ممنونندکه ظهوری جبین شگفته ٔ اوست . ظه...
-
واژههای مشابه
-
شگفته خاطر
لغتنامه دهخدا
شگفته خاطر. [ ش ِ گ ُ ت َ / ت ِ طِ ] (ص مرکب ) شکفته خاطر. خوشحال . (ناظم الاطباء). رجوع به شکفته خاطر شود.
-
شگفته رو
لغتنامه دهخدا
شگفته رو. [ ش ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) گشاده رو و خندان . (ناظم الاطباء). شکفته رو. رجوع به شکفته رو شود.
-
جستوجو در متن
-
سابق الذکر
فرهنگ واژههای سره
پی شگفته
-
اشگفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹اشکفیدن› [قدیمی] 'ešgofidan ۱. شگفتن؛ شکفتن؛ شگفته شدن؛ از هم باز شدن۲. باز شدن غنچۀ گل یا شکوفۀ درخت.
-
افده
لغتنامه دهخدا
افده . [ اُ دَ ] (ص ) شکفته یعنی بازشده . || شگفته یعنی تعجب کرده . (از مجمعالفرس ).
-
گل حسرت
لغتنامه دهخدا
گل حسرت . [ گ ُ ل ِ ح َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی است چون نرگس خرد با پیازی خرد و گلی تک و فرد به رنگ سرخ روشن و یا زرد نزدیک به سپیدی که در اسفندماه گل دهد و بیشتر در زیربرف است . از این رو، او را گل حسرت گویند که او هرگز بهار را نبیند و پیش...
-
بشگفیدن
لغتنامه دهخدا
بشگفیدن . [ ب ِ گ ُ دَ ] (مص ) بشکفیدن . شکفته . شگفته شدن . باز شدن غنچه . شکوفان شدن غنچه : چو کاوس گفتار خسرو شنیدرخانش بکردار گل بشکفید. فردوسی .برزد شعاع زهره و بوی گلاب ازووز بوی او گل طرب و لهو بشکفید. بشگر مرغزی (از سبک شناسی ج 1 ص 378).و رجو...
-
صیقلی
لغتنامه دهخدا
صیقلی . [ ص َ ق َ ] (اِخ ) شاعری است . صادقی کتابدار نویسد: از قصبه ٔ بروجرد ولایت همدان است و اوقات خود را به کارگری میگذرانید. جوانی شگفته و گرم آمیزش است . در اوایل خیلی باادب ، بی طمع و کاسب بود، ولی حالا از قراری که می گویند خیلی شاعرپیشه و مسخر...
-
مظفر پنجدهی
لغتنامه دهخدا
مظفر پنجدهی . [ م ُ ظَف ْ ف َ رِ پ َ دِ ] (اِخ ) از شعرای آل سبکتگین و از اهالی مرو است . به گفته ٔ عوفی مردی فاضل بود و از بزرگی درازگوشی مطالبه می کند و می گوید:به هفت کشور تا مدح پنجده گویم چو باد گشتم اندرزمی زمی پیمای دو پای دارم چار دگر بباید ا...
-
شکفیدن
لغتنامه دهخدا
شکفیدن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص ) بشکفیدن . آماسیدن . || شکفتن . شکفته گردیدن . (ناظم الاطباء). کنایه از شگفته و خندان شدن : چو نامه بر سام نیرم رسیدز شادی رُخش همچو گل بشکفید. فردوسی .سکندر چو او را بدینگونه دیدز شادی رُخش همچو گل بشکفید. فردوسی .چو گل ...
-
پلک
لغتنامه دهخدا
پلک . [ پ ِ / پ َ / پ َ ل ِ / پ َ ل َ ] (اِ) پوست گرداگرد چشم . (غیاث اللغات ). دو پرده ٔ متحرک که چشم را می پوشانند و مژگان از لب آنها روئیده است . پُلُکه . بام چشم . نیام چشم . (برهان قاطع و بهار عجم ازغیاث اللغات ) جفن . عَیر. (منتهی الارب ) : دو ...
-
گاه
لغتنامه دهخدا
گاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فردوسی .باده ای چون گلاب روشن و تلخ مانده در خم ز گاه آدم باز. فرخی .هر شاعری به گاه امیری ب...