کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگرف اندام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شگرف اندام
لغتنامه دهخدا
شگرف اندام . [ ش َ / ش ِ گ َ اَ ] (ص مرکب ) زیبااندام .خوش تراش . (یادداشت مؤلف ): هرکیل و هرکلة و هرکولة؛دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوش رفتار: هدکورة و هیدکور؛ زن جوان شگرف اندام نیکوکرشمه . (از منتهی الارب ). || عظیم الجثه . قوی جثه . قوی هیکل . (یا...
-
واژههای مشابه
-
گنبد شگرف
لغتنامه دهخدا
گنبد شگرف . [ گُم ْ ب َ دِ ش ِ گ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) به معنی گنبد دولاب رنگ است که کنایه از آسمان باشد. (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به گنبد دولاب رنگ شود.
-
شگرف همت
لغتنامه دهخدا
شگرف همت . [ ش َ / ش ِ گ َ هَِم ْ م َ ] (ص مرکب ) که همت بزرگ و بلند دارد. عظیم همت : خاقانی ازین مختصران دست بداردر کار شگرف همتان دست برآر.خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
هرکیل
لغتنامه دهخدا
هرکیل . [ هَِ ] (ع ص ) دختر شگرف اندام نیکوخلفت خوشرفتار.(منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هرکولة شود.
-
قذعمل
لغتنامه دهخدا
قذعمل . [ ق ُ ذَ م ِ ] (ع ص ) شتر سطبر و شگرف اندام . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قرهد
لغتنامه دهخدا
قرهد. [ ق ُ هَُ ] (ع ص ) نازک پرگوشت شگرف اندام . || نازپرورده ٔ خوش عیش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
هرکلة
لغتنامه دهخدا
هرکلة. [ هَُ رَ ک ِ ل َ / هََ ک َ ل َ ] (ع ص ) دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هدکورة
لغتنامه دهخدا
هدکورة. [ هَُ رَ ] (ع ص ) زن جوان شگرف اندام نیکوکرشمه . || زن بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به هدکر شود.
-
هرکولة
لغتنامه دهخدا
هرکولة. [ هَِ ک َ ل َ ] (ع ص ) دختر شگرف اندام نیکوخلقت خوشرفتار بزرگ سرین . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || دختر چاق برجسته سرین و ابوعبیده گوید: الضخمة الاوراک . (اقرب الموارد).
-
ربحلة
لغتنامه دهخدا
ربحلة. [ رِ ب َ ل َ ] (ع اِ) جاریه . || (ص ) دختر فربه درازبالا و شگرف اندام . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مؤنث ربحل . زن درشت هیکل و پرگوشت . (از اقرب الموارد).
-
قرشب
لغتنامه دهخدا
قرشب . [ ق ِ ش َب ب ] (ع ص ) سالخورده ٔ بدحال . || بسیارخوار. (منتهی الارب ). || شگرف اندام فربه و دراز. || زشت خوی . || فربه شکم . ج ، قراشیب . (منتهی الارب ). || (اِ) شیر بیشه .
-
قعوش
لغتنامه دهخدا
قعوش . [ ق َع ْ وَ ] (ع ص ) مرد سبک و چست . (منتهی الارب ). خفیف . (اقرب الموارد). || شتر درشت اندام شگرف . (منتهی الارب ). البعیر الغلیظ. (اقرب الموارد).
-
قرهب
لغتنامه دهخدا
قرهب . [ ق َ هََ ] (ع ص ، اِ) گاوکلانسال ، یا گاو کلان سطبر شگرف اندام . || بز بسیارپشم . || مهتر قوم . || بزرگ کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).