کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگرفی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شگرفی
/šega(e)rfi/
معنی
نیکویی؛ زیبایی: ◻︎ کز شگرفیّ و دلبریّ و خوشی / بود یاری سزای نازکشی (نظامی۴: ۶۲۸).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
excellence, glory, monstrosity, singularity, strangeness
-
جستوجوی دقیق
-
شگرفی
لغتنامه دهخدا
شگرفی . [ ش َ / ش ِ گ َ ] (حامص ) خوبی . نیکویی . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) : همه روز این شگرفی بودکارش همه عمر این روش بود اختیارش . نظامی . || زیبایی . (یادداشت مؤلف ) (ناظم الاطباء). اعلایی . (ناظم الاطباء) : رخش حسن ای جان شگرفی را به میدا...
-
شگرفی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] šega(e)rfi نیکویی؛ زیبایی: ◻︎ کز شگرفیّ و دلبریّ و خوشی / بود یاری سزای نازکشی (نظامی۴: ۶۲۸).
-
شگرفی
دیکشنری فارسی به عربی
براعة
-
جستوجو در متن
-
طرفگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] torfegi طرفه بودن؛ شگرفی.
-
طرفگی
فرهنگ فارسی معین
(طُ فَ یا فِ) [ ع - فا. ] (حامص .) 1 - شگرفی . 2 - بازیگری .
-
excellences
دیکشنری انگلیسی به فارسی
عالی بودن، برتری، خوبی، مزیت، تفوق، رجحان، شگرفی، ممتازی، علو مقام
-
excellence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
تعالی، برتری، خوبی، مزیت، تفوق، رجحان، شگرفی، ممتازی، علو مقام
-
discontinuity
ناپیوستگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[آیندهپژوهی و آیندهنگری] رویدادها یا تغییرات بنیادین و برگشتناپذیری که در روندها تأثیرات شگرفی دارند و با متغیرهای معمول نمیتوان آنها را توضیح داد
-
براعة
دیکشنری عربی به فارسی
زبردستي , تردستي , سبکدستي , چابکي , چالا کي , شگرفي , مزيت , برتري , خوبي , تفوق , رجحان , فضيلت
-
شگرفانه
لغتنامه دهخدا
شگرفانه . [ ش َ / ش ِ گ َ ن َ / ن ِ ] (ق ) به طرفگی . به نیکویی . به خوبی . (یادداشت مؤلف ) : با فلک از راه شگرفی درآی تات شگرفانه درافتد بپای . نظامی .و رجوع به شگرف شود.
-
طرفگی
لغتنامه دهخدا
طرفگی . [ طُ ف َ / ف ِ ] (حامص ) بازیگری : شهید طرفگی خوی گلعذارانم صبا به مشهدم آردز لاله زار چراغ . سلطان علی بهی .کنند خال و خطت از برای بردن دل هزار طرفگی و صد هزار بوالعجبی . بدیعی سمرقندی (از آنندراج ).|| شگرفی .
-
وات
لغتنامه دهخدا
وات . (اِخ ) جیمز. دانشمند مخترع معروف انگلیسی که در سال 1736 م . متولد شدو در 1819 درگذشت . وی یکی از دانشمندانی است که برای سنجش نیرو (در علوم ) «اسب بخار» را برابر Kgm 75 =یک اسب بخار، انتخاب کرد. واحد سنجش نیروی الکتریسته نیز به نام او خوانده میش...
-
طمع داشتن
لغتنامه دهخدا
طمع داشتن .[ طَ م َ ت َ ] (مص مرکب ) آزمند بودن . چشم داشتن . حریص بودن . عسم . (فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ) : تو طمع زو مدار میوه و گل یار بد هست بابت سرپل . سنایی .بتبع سلف رستگاری طمع میدارد. (کلیله و دمنه ).از نخشبی مدار طمع در جهان کرم نخ نام دیو ب...
-
بحث کردن
لغتنامه دهخدا
بحث کردن . [ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کاویدن . واکاویدن . || گفتگو کردن . مباحثه کردن . حجت آوردن . (ناظم الاطباء). || مباحثه . مطارحه . حجت آوردن : گفت تو بحث شگرفی می کنی معنیی را بند حرفی می کنی . مولوی .با طایفه ٔ دانشمندان در جامع دمشق بحثی همی ک...