کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شگال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شگال
/šagāl/
معنی
= شغال
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شگال
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِ.) نک شغال .
-
شگال
لغتنامه دهخدا
شگال . [ ش َ ] (اِ) شغال . (آنندراج ) (از برهان ) (غیاث ) (از فرهنگ جهانگیری ). جنسی از روباه و به سگ ماند و سرخ گون باشد و موی او نیز با موی روباه بیامیزند. (لغت فرس اسدی ). شغا : امیران کامران دلیران کامجوی هزبران تیزچنگ سواران کامکاریکی پیش او به ...
-
شگال
لغتنامه دهخدا
شگال . [ ش ِ ] (اِ) شکاف و سوراخهای عمیق که به سبب سیل و توجبه در زمین بهم رسد. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : چگونه یازد بدخواه بر تو دست جدل چگونه دارد بدگوی باتو پای جدال که شیر رایت قهرت چو چشم بگشایدفروشوند هزبران ب...
-
شگال
لغتنامه دهخدا
شگال . [ ش ُ ] (اِ) زغال . انگِشت . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از برهان ) (از فرهنگ جهانگیری ) : گردد از فرّ شما گوهر الماس جمدگردد از سهم شما دانه ٔ یاقوت شگال . ازرقی هروی (از جهانگیری ).|| نشخوار یعنی آنچه از علوفه ای که گاو و گوسپند و شتر و جز...
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] šagāl = شغال
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šegāl شکاف و سوراخ عمیق در زمین؛ گودال؛ چاه.
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šogāl = زغال: ◻︎ گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد / گردد از سهم شما دانهٴ یاقوت شگال (ازرقی: لغتنامه: شُگال).
-
جستوجو در متن
-
جکاک
لغتنامه دهخدا
جکاک . [ ] (اِ) انگور زبون و ضایع. (برهان ) (آنندراج ). قسمی انگور از جنس نامرغوب . (یادداشت مؤلف ) : مکن تو فرق ز پیر و جوان که نکند فرق شگال گرسنه انگور طائفی ز جکاک .سوزنی .
-
ابن آوی
لغتنامه دهخدا
ابن آوی . [ اِ ن ُ وا ] (ع اِ مرکب ) شغال . شگال . کلب برّی . شار. ابووائل . دَاءَلان . تور. ذئب الارمن . توره . (مهذب الاسماء). گال . اهمر. چغال . چغّال : پس آن سال بزمین عجم شگال پدید آمد، آن کجاابن آوی خوانند و اندر زمین عجم هرگز آن نبوده بود، بزم...
-
بزرگ منش
لغتنامه دهخدا
بزرگ منش . [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) بلندهمت . بلندطبع. متکبر. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مختال . منیع. ابلخ .بَلخ . بطر. و در تداول ، آنکه آثار بزرگی نفس از او هویداست : دوم صورت [ از صور جنوبی فلکی ] صورت جبار، ای بزرگ منش . (التفهیم ). میان...
-
طائفی
لغتنامه دهخدا
طائفی . [ ءِ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به طائف . || و ظاهراً نام طعامی یا حلوائی بوده است : و ان زر از تو باز خواهد آنکه تا اکنون ازوچو غری خوردی همی و طائفی و لیولنگ . غمناک (از فرهنگ اسدی ). || قسمی انگور که آن را خام گویند. (دستوراللغة نطنزی ). انگور ...
-
اتباع
لغتنامه دهخدا
اتباع . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ تابع. تبع. پس روان . پس روندگان . تابعین . پیروان : صندوق های شکاری برگشادند تا نان بخوردند و اتباع و غلامان وحاشیه همه بخوردند. (تاریخ بیهقی ). بخدمت پادشاه نبوده است و عادت و اخلاق ایشان پیش چشم نمی دارد که سروکار نبود...
-
گال
لغتنامه دهخدا
گال . (اِ) قسمی ارزن . گاورس . (برهان ). به هندی کنگی . (آنندراج ) : من و غلام و کنیزک بدان شده قانعکه هر سه روز همی یافتیم یک من گال . مسعودسعد.در آرزوی آنم کز ملک و ضیعتی آرد بریع برزگرم ده قفیز گال . مسعودسعد.مائیم و این چمن تو رو ای مرغ دانه چین ...
-
زگال
لغتنامه دهخدا
زگال . [ زُ ] (اِ) بمعنی زغال است که انگشت و اخگر کشته باشد و به عربی فحم خوانند. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). انگشت باشد. (اوبهی ). زغال . انگشت . (ناظم الاطباء). اخگر کشته که سیاه شده می ماند. (غیاث ). زغال . انگشت . (فرهنگ رشیدی ) (از فر...