کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکیل
/šakil/
معنی
۱. خوشگل؛ زیبا.
۲. خوشاندام؛ خوشریخت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. چشمنواز، قشنگ، متناسب
۲. خوشاندام، خوشگل، زیبا
برابر فارسی
خوش ریخت، زیبا
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکیل
واژگان مترادف و متضاد
۱. چشمنواز، قشنگ، متناسب ۲. خوشاندام، خوشگل، زیبا
-
شکیل
فرهنگ واژههای سره
خوش ریخت، زیبا
-
شکیل
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) در فارسی : خوش - ریخت .
-
شکیل
فرهنگ فارسی معین
(ش ) [ ممال شکال ] (اِ.) 1 - ریسمانی که بر پای اسب و ستر بدخو بندند؛ چدار. 2 - زنجیری که بدان کارد و خنجر را به کمربند متصل کنند. 3 - سیخ آهنین یا چوبین که بدان اجزای در را به هم متصل سازند. 4 - (کن .) فریب ، حیله ، نیرنگ .
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش َ ] (از ع ، ص ) خوشگل . خوش صورت . خوش اندام . زیبا. خوب روی . (ناظم الاطباء). در تداول بمعنی خوشگل و جمیل بکار برند، ولی در لغت نیافتم و گویا در عربی بدین معنی نیامده است . وجیه . وجیهه . قشنگ . زیبا. (یادداشت مؤلف ).
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش َ ] (ع اِ) کف خون آمیخته ای که بر دهانه ٔ لگام پیدا شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش ِ ] (اِ) مکر. فریب . حیله . (برهان ). مکر. فریب . (غیاث ). || پابند اسب که از موی بز بافته باشند. (ناظم الاطباء). شکال اسب . (فرهنگ جهانگیری ). رسن اسب . (غیاث ). در جهانگیری و برهان بمعنی پای بند اسب آورده و هر دو عربی است و پای بند اسب ،...
-
شکیل
لغتنامه دهخدا
شکیل . [ ش ِ ] (از ع ، اِ) ممال و مخفف اشکال .مولوی در بیتی شکال را بمعنی اشکال به تخفیف آورده و ظاهراً در بیت زیر شکال را ممال کرده : آن تعمق در دلیل و در شکیل از بصیرت می کند او را گسیل .مولوی .
-
شکیل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] šakil ۱. خوشگل؛ زیبا.۲. خوشاندام؛ خوشریخت.
-
شکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، ممالِ شکال] ‹اشکیل› [قدیمی] šekil مکر؛ حیله؛ تزویر؛ فریب.
-
شکیل
دیکشنری فارسی به عربی
جميل
-
جستوجو در متن
-
شکیلا
فرهنگ نامها
(تلفظ: šakilā) (عربی ـ فارسی) (شکیل = خوشگل ، زیبا + ا (پسوند نسبت)) ، منسوب به شکیل ، خوشگل و زیبا.
-
باربینا
واژهنامه آزاد
زیبا از هر لحاظ، شکیل، خوش قامت
-
چشمنواز
واژگان مترادف و متضاد
جمیل، خوشریخت، خوشمنظر، زیبا، شکیل ≠ بدمنظر