کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکوه
/šekve/
معنی
۱. گله؛ شکایت.
۲. مرض؛ بیماری.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
اهمیت، بزرگی، تجمل، جاه، جبروت، جلال، جلوه، حشمت، سرفرازی، شان، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مهابت، هیبت
فعل
بن گذشته: شکوه کرد
بن حال: شکوه کن
دیکشنری
augustness, bitch, complaint, dazzle, dignity, glory, grandeur, gripe, grumble, jeremiad, magnificence, moan, murmur, mutter, plaint, pomp, resplendence, royalty, splendor, splendour, whine
-
جستوجوی دقیق
-
شکوه
فرهنگ نامها
(تلفظ: šokuh) حالتی در کسی که به بزرگی جلوه کند و احترام برانگیزد یا چشمها را خیره کند ، بزرگی ، حشمت و جلال .
-
شکوه
واژگان مترادف و متضاد
اهمیت، بزرگی، تجمل، جاه، جبروت، جلال، جلوه، حشمت، سرفرازی، شان، شوکت، عظمت، فر، فره، کبریا، مهابت، هیبت
-
شکوه
واژگان مترادف و متضاد
تظلم، تعرض، شکایت، شکوائیه، گلایه، گله، گلهمندی
-
شکوه
فرهنگ فارسی معین
(ش هْ) (اِ.) ترس .
-
شکوه
فرهنگ فارسی معین
(شُ هْ)(اِ.)1 - شوکت . 2 - مهابت ، هیبت .
-
شکوه
فرهنگ فارسی معین
(شَ یا ش وِ) [ ع - شکوة ] (اِمص .) 1 - شکایت . 2 - ناله .
-
شکوه
لغتنامه دهخدا
شکوه . [ ش َ / ش ِ وَ / وِ ] (ع اِمص ) شکایت . گله . (ناظم الاطباء). گله . (زمخشری ). شکایت . (آنندراج ) (انجمن آرا). مست . شکوی . اشتکاء. تشکی . اظهار بث . گله مندی . گله گزاری . (یادداشت مؤلف ). شِکوه که بمعنی شکایت و تظلم استعمال میشود از مصدرهای...
-
شکوه
لغتنامه دهخدا
شکوه . [ ش ِ ] (اِمص ، اِ) ترس . بیم . هراس . خوف . (ناظم الاطباء). ترس و بیم . (غیاث ) (از برهان ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). ترسی ناشی از عظمت و جلال حریف و طرف مقابل : از شکوه رفیع بزم تو شدگونه ٔ آبی و ترنج اصفر. مسعودسعد.مرا به عشق تو می مت...
-
شکوه
لغتنامه دهخدا
شکوه . [ ش ُ ] (اِ) شأن . شوکت . حشمت . بزرگی . بزرگواری . جاه و جلال . (از برهان ) (ناظم الاطباء). حشمت . بزرگی . (لغت فرس اسدی ). جلال . بزرگی . (آنندراج ) (انجمن آرا). حشمت . بزرگی . شوکت . شأن .(غیاث ). طنطنه . طمطراق . دبدبه . شکه . ابهت . فر....
-
شکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکوَة، جمع: شَکَوات] šekve ۱. گله؛ شکایت.۲. مرض؛ بیماری.
-
شکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوه› [قدیمی] še(o)kuh ترس؛ بیم؛ هراس.
-
شکوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوه، شکه› šokuh بزرگی و جلال؛ شوکت؛ حشمت؛ مهابت؛ هیبت.
-
شکوه
دیکشنری فارسی به عربی
سهل , عظمة , مجد
-
شکوه
لهجه و گویش تهرانی
پرنده ای شکاری زرد چشم از هند