کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکوفه
/šekufe/
معنی
۱. (زیستشناسی) گل درخت میوهدار که پیش از روییدن برگ شکفته میشود؛ غنچه: شکوفهٴ هلو و زردآلو.
۲. [مجاز] قی، استفراغ.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. غنچه، نوگل
۲. استفراغ، تهوع، قی، هراش
فعل
بن گذشته: شکوفه زد
بن حال: شکوفه زن
دیکشنری
bloom, blossom
-
جستوجوی دقیق
-
شکوفه
فرهنگ نامها
(تلفظ: šo(e)kufe) (در گیاهی) هریک از گلهای درختان میوه که معمولاً در فصل بهار میشکفند.
-
شکوفه
واژگان مترادف و متضاد
۱. غنچه، نوگل ۲. استفراغ، تهوع، قی، هراش
-
bloom 2, blossom
شکوفه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم باغبانی] غنچۀ بازشده در درختان میوه
-
شکوفه
فرهنگ فارسی معین
(ش فِ)(اِ.)اشکوفه ، غنچه ،گل درخت میوه دار.
-
شکوفه
لغتنامه دهخدا
شکوفه . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ) گل درختان میوه دار. (ناظم الاطباء) (غیاث ) شیرینه . سعفه . زهره . زهر. سور. تی تی . گره برگ بر درخت پیش از آنکه بگشاید. بهرمة: طلع؛ شکوفه ٔ خرما. (یادداشت مؤلف ). زهر. (نصاب الصبیان ). نور. (منتهی الارب ). زهرة.(...
-
شکوفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اشکوفه، بشکوفه، بشکفه، شکفه› šekufe ۱. (زیستشناسی) گل درخت میوهدار که پیش از روییدن برگ شکفته میشود؛ غنچه: شکوفهٴ هلو و زردآلو.۲. [مجاز] قی، استفراغ.
-
شکوفه
دیکشنری فارسی به عربی
برعم , زهرة , شرنقة
-
شکوفه
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: gol طاری: šekufa طامه ای: šokufa طرقی: šüküfa کشه ای: šokufa نطنزی: šokufa
-
واژههای مشابه
-
شکوفه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص ل .) 1 - شکوفه برآوردن درخت . 2 - استفراغ کردن .
-
شکوفه کردن
لغتنامه دهخدا
شکوفه کردن . [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) شکوفه برآوردن درخت . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). || قی کردن . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ) (از فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ فارسی معین ) : گر منم میوه های تر به سفرپس شکوفه کنم زبیم جگر. خا...
-
شکوفه زار
لغتنامه دهخدا
شکوفه زار. [ ش ِ / ش ُ ف َ / ف ِ ] (اِ مرکب ) بستانی که دارای شکوفه ٔ بسیار باشد. (ناظم الاطباء) : چشم تو گر شد شکوفه بار سزد زآنک میوه ٔ جان از شکوفه زار توگم شد.خاقانی .
-
شکوفه دادن
دیکشنری فارسی به عربی
زهرة
-
شکوفه کردن
دیکشنری فارسی به عربی
برعم , زهرة
-
solder bloom corrosion
خوردگی شکوفهلحیمی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[خوردگی] نوعی خوردگی که در نواحی لحیمشدۀ تبادلگرهای گرمایی پدید میآید