کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوفان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکوفان
فرهنگ نامها
(تلفظ: šo(e)kufān) (به معنی شکوفاندن ، شکوفانیدن) (به مجاز) شکوفا . ← شکوفا .
-
شکوفان
لغتنامه دهخدا
شکوفان . [ ش ُ ] (نف ) صفت حالیه ، در حال شکفتگی . شکوفا. شکفته . رجوع به شکوفاشود.
-
جستوجو در متن
-
dehiscent
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انعقاد، شکوفان، ترک خورده
-
abloom
دیکشنری انگلیسی به فارسی
طلسم، پر شکوفه، شکوفان، غنا
-
proliferous
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پروبیوتیک، تکثیر شونده، قابل تکثیر، شکوفان، پربار
-
لشکرشکوف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹لشکرشکاف› [قدیمی] laškaršekuf ۱. آنکه صف لشکریان دشمن را بشکافد؛ لشکرشکن.۲. [مجاز] دلاور: ◻︎ که لشکرشکوفان مغفرشکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ حاشیه).
-
شکوف
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ شکوفیدن) [قدیمی] šo(e)kuf ۱. = شکوفیدن۲. شکوفنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ◻︎ که لشکرشکوفان مغفرشکاف / نهان صلح جستند و پیدا مصاف (سعدی۱: ۷۷ حاشیه).
-
بشگفیدن
لغتنامه دهخدا
بشگفیدن . [ ب ِ گ ُ دَ ] (مص ) بشکفیدن . شکفته . شگفته شدن . باز شدن غنچه . شکوفان شدن غنچه : چو کاوس گفتار خسرو شنیدرخانش بکردار گل بشکفید. فردوسی .برزد شعاع زهره و بوی گلاب ازووز بوی او گل طرب و لهو بشکفید. بشگر مرغزی (از سبک شناسی ج 1 ص 378).و رجو...
-
شکفاندن
لغتنامه دهخدا
شکفاندن . [ ش ِ ک ُ دَ ] (مص ) شکوفانیدن . شکوفا ساختن . شکوفان کردن . به شکوفه آوردن . شکفانیدن . شکفته ساختن : ز بوی خلق تو بر موضع شتاب و درنگ گل و سمن شکفاند بهار آتش و آب . مسعودسعد.روضه ٔ معرفت را تازه میگرداند و درخت شوق را بشکفاند. (نوروزنامه...
-
شکوفا
لغتنامه دهخدا
شکوفا. [ ش ُ ](نف ) شکفته . شکفته شده . شکوفان . بازشده چون غنچه و شکوفه . (از یادداشت مؤلف ). شکفنده . شکوفه دهنده . || میوه ٔ خشکی که خود بشکافد. (فرهنگ فارسی معین ). ولی میوه های خشک دیگری نیز یافت میشود که آنها را شکوفا مینامند و شکفتن آنها به ا...
-
باز شدن
لغتنامه دهخدا
باز شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضد بسته شدن . گشایش یافتن . مفتوح شدن : بروی خود در طماع باز نتوان کردچو باز شد، به درشتی فراز نتوان کرد. سعدی (از ارمغان آصفی ).- باز شدن آسمان ؛ گشاده شدن آن . بی ابر شدن . صافی شدن . اِصحاء. صَحو. (منتهی الارب ).- ...
-
شکفته
لغتنامه دهخدا
شکفته . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) واشده . گشاده . (ناظم الاطباء). گل کرده . گل بازکرده . شکوفان . (یادداشت مؤلف ) : ای سرخ گل تو بسد و زر و زمردی ای لاله ٔ شکفته عقیق و خماهنی . خسروی .باد برآمد به شاخ سیب شکفته بر سر میخواره برگ گل بفتالید...