کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکور پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاسگذار
لغتنامه دهخدا
پاسگذار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) حقگذار. شکور. پاسگزار. شاکر.
-
حقگزار، حقگزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. سپاسگزار، شاکر، قدردان، شکرگزار، شکور، قدردان ≠ ناسپاس ۲. دادگر، عدیل، عادل، منصف، حقگستر ≠ بیدادگر، ظالم
-
سپاسگزار
واژگان مترادف و متضاد
۱. حقشناس، حقگزار، شکرگزار، شکور، قدرشناس، نمکشناس ≠ ناسپاس، ناشکر ۲. شاکر، متشکر، ممنون ≠ مغبون
-
شکیر
فرهنگ فارسی معین
(شَ) [ ع . ] (ص .) 1 - ستور شیرده که علف اندک خورد و شیر بسیار دهد؛ شکور. 2 - سپاسگزار، شاکر.
-
ثناگوینده
لغتنامه دهخدا
ثناگوینده . [ ث َ ی َ دَ / دِ ] (نف مرکب ) ثناگوینده بر محسن . شاکر و شکور. (منتهی الارب ).
-
عسن
لغتنامه دهخدا
عسن . [ع َ س ِ ] (ع ص ) ستور به اندک علف بسندکننده و اندک پذیر. (منتهی الارب ). دابه ٔ شکور. (از اقرب الموارد).
-
شکران
لغتنامه دهخدا
شکران . [ ش ُ ] (ع مص ) شکر. شُکور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سپاسداری کردن . (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). و رجوع به شکر شود.
-
ردف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرداف] (ادبی) redf در قافیه، حروف علۀ ساکن (الف، واو، ی) پیش از حرف روی، مانند ā در حساب و کتاب، u در شکور و صبور، و i در حسیب و نصیب.
-
ناشکر
لغتنامه دهخدا
ناشکر. [ ش ُ ] (ص مرکب ) ناسپاس . (آنندراج ). ناسپاس . حق نشناس ویژه نسبت به خدای تعالی . (ناظم الاطباء). که شاکر و شکور نیست . که ناشکری می کند. که شکر نعمت نمی گزارد. ناحقگزار. حق ناشناس .
-
سپاسدار
لغتنامه دهخدا
سپاسدار. [ س ِ ] (نف مرکب ) شاکر. (دهار). شکور. (تفلیسی ) (دهار). که پاس نعمت دارد. شکرگزار : تو مر خدای را سپاسدار باش و تسبیح کن . (جامع الحکمتین ص 159). که گفته اند سپاسدار باش تا سزاوار نیکی باشی . (مرزبان نامه ). چون وحش جدا شد از کنارش پیر آمد ...
-
سپاسداری کردن
لغتنامه دهخدا
سپاسداری کردن . [ س ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تشکر. (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). شکر. شکران . (تاج المصادر بیهقی ). شکر. شُکور. (ترجمان القرآن ). شکران . (دهار) : و بگویم که از ایشان کسی بود که خدای عز و جل را سپاسداری کرد. (تاریخ طبری ترجمه ٔ بلعمی )....
-
ابوالصقر
لغتنامه دهخدا
ابوالصقر. [ اَ بُص ْ ص َ ] (اِخ ) اسماعیل بن بلبل کاتب . او به عربی شعر نیز می گفته و مقّل است . (ابن الندیم ). وی مردی کریم و متجمّل بود و وزارت معتمد خلیفه ٔ عباسی داشت و صاحب سیف و قلم گشت و او را وزیر شکور گفتندی و ابن رومی و بحتری ویرا مدح گفتند...
-
حکیم مغربی
لغتنامه دهخدا
حکیم مغربی . [ ح َ م َ رِ ] (اِخ ) یحیی بن محمدبن ابی شکور اندلسی . ملقب به محیی الدین . از مشاهیر حکماء و ریاضیین قرن هفتم هجری و معاصر خواجه نصیر طوسی (متوفی در 672 هَ . ق .) است و در عمل رصد مراغه با وی شرکت داشت . از تألیفات اوست : 1- احکام تحاو...
-
رسایل
لغتنامه دهخدا
رسایل . [ رَ ی ِ ] (ع اِ) رَسائِل . ج ِ رساله . رساله ها و کتابها و کتابچه ها. (ناظم الاطباء) : جالینوس ... بی همتاتر بود در معالجت اخلاق و وی را در آن رسایلی است سخت نیکو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 556).بدنثری و رسایل من دیده چند وقت کژنظمی و قصاید من خ...
-
کنود
لغتنامه دهخدا
کنود. [ ک َ ] (ع ص ) ناسپاس . (غیاث )(ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). ناسپاس . مذکر و مؤنث در وی یکسان است . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد) (دهار). حق نشناس . آنکه کفران نعمت کند. نمک کور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناس...