کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکوخیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکوخیده
معنی
(شُ دَ یا دِ) (ص مف ) 1 - سکندری خورده ، لغزیده . 2 - ترسیده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکوخیده
لغتنامه دهخدا
شکوخیده . [ ش ِ / ش ُ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) بسردرآمده . سکندری خورده . (یادداشت مؤلف ) : چون بگردد پای او از پایدان خود شکوخیده بماند همچنان .رودکی .
-
شکوخیده
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ یا دِ) (ص مف ) 1 - سکندری خورده ، لغزیده . 2 - ترسیده .
-
جستوجو در متن
-
شکرفیده
لغتنامه دهخدا
شکرفیده . [ ش ِ / ش َ ک َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) به سردرآمده . سکندری خورده (ستور). (فرهنگ فارسی معین ). شکوخیده . آشکوخیده . و رجوع به شکرفیدن و شکوخیدن شود.
-
شکوخیدگی
لغتنامه دهخدا
شکوخیدگی . [ ش ِ / ش ُ دَ / دِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکوخیده . سقوط. (ناظم الاطباء). || لغزش . (ناظم الاطباء) (یادداشت مؤلف ). لغزیدگی . (یادداشت مؤلف ). وجبه . (منتهی الارب ).
-
شکوهیده
لغتنامه دهخدا
شکوهیده . [ ش ِ دَ / دِ ] (ن مف ) ترسیده . هراسیده . (ناظم الاطباء). ترسیده . بیم برده . (برهان ). || اسب به سر درآمده . (ناظم الاطباء) (برهان ). در این معنی ظاهراً دگرگون شده یا صورت دیگر شکوخیده است .
-
لع
لغتنامه دهخدا
لع. [ ل َ ](ع اِ فعل ) لعاً، و هی کلمة یقال للعاثر اذا دُعی له بالانتعاش . (منتهی الارب ). کلمه ای که به مردم شکوخیده گویند تا از لغزش دروا شوند. درست خیز. برپای باش .
-
لعی
لغتنامه دهخدا
لعی . [ ل َ عَن ْ ] (ع ص ) نیک آزمند. || تیزشهوت . || (اِ صوت ) لعالک ، کلمه ای که به مردم شکوخیده گویند تا از لغزش دروا شود. یقال : للعاثر لعالک ؛ اذا دعا له بالانتعاش . (منتهی الارب ).
-
متعثر
لغتنامه دهخدا
متعثر. [ م ُ ت َ ع َث ْ ث ِ ] (ع ص ) زبان که در سخن شکوخد و شکوخیده زبان . (آنندراج ). زبان گرفته و با لکنت زبان . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). لغزنده و لغزش یابنده : به دست بوس رسیده از بار وقار حضرت متأثر و در اذیال دهشت متع...
-
بشکوخیدن
لغتنامه دهخدا
بشکوخیدن . [ ب ِ دَ ] (مص ) آشکوخیدن . کسی را که پای بچیزی اوفتد و بسر اندر آید و پس به انگشت بایستد و نیفتد گویند فلان بشکوخید. (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). بسر درآمدن باشد چنانکه کسی که پاش به چیزی برآید و بسر درآید گویند بشکوخید. (معیار ج...
-
شکوخیدن
لغتنامه دهخدا
شکوخیدن . [ ش ِ / ش ُ دَ ] (مص ) لغزیدن . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (غیاث ) (آنندراج ). عثر. عثرت . عثار. وقرة. بشکوخیدن . آشکوخیدن . تعثر. عثیر. لغزیدن . (یادداشت مؤلف ). هفوت . (صراح اللغة). وقرة. (منتهی الارب ). و رجوع به شکوخیده ...
-
دروا شدن
لغتنامه دهخدا
دروا شدن . [ دَرْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) واشدن . معلق شدن . آویخته شدن . برآمدن : تیصیص ؛ گشاده و دروا شدن زمین به روئیدن گیاه (از منتهی الارب )؛ دروا شدن گیاه به شکوفه . (از منتهی الارب ).نَسع، نُسوع ؛ دروا شدن گوشت بن دندان از دندان و فروهشته و سست گر...