کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکند
/šakand/
معنی
کرم دراز و سرخرنگی که در زمینهای نمناک پیدا میشود؛ خراطین.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
worm
-
جستوجوی دقیق
-
شکند
لغتنامه دهخدا
شکند. [ ش ِ / ش َ ک َ ] (اِ) کرمی سرخ و خزنده در میان گل که خراطین نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ) : در کوی این رباط زعقبی نشان مجوی هرگز بود مزاج سقنقور در شکند.خواجه عمید لوبکی (از جهانگیری ).
-
شکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šakand کرم دراز و سرخرنگی که در زمینهای نمناک پیدا میشود؛ خراطین.
-
جستوجو در متن
-
متراکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَراکب] (ادبی) [قدیمی] mote(a)rākeb قافیهای که در آن سه حرف متحرک با هم جمع شود، مانندِ «شکند» و «فکند».
-
DNase, deoxyribonuclease, DNAse
دِناز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] زیمایهای که پیوندهای نوکلئوتیدی دِنا را میشکند
-
brittleness
شکنندگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] خاصیت مادۀ غذاییای که براثر فشار بهآسانی میشکند
-
RNase, ribonuclease
رِناز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] زیمایهای که پیوندهای نوکلئوتیدی رِنا را میشکند
-
دشمن شکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] došmanšekar دشمنشکرنده؛ کسی که دشمن خود را درهم شکند و خرد کند.
-
aerobic glycolysis
قندکافت هوازی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] بخشی از فروگشت که در آن مولکول گلوکوز یا گلیکوژن در مجاورت اکسیژن میشکند
-
ناشکن
لغتنامه دهخدا
ناشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) ناشکننده . نشکن . که نمی شکند. رجوع به نشکن شود.
-
هزاع
لغتنامه دهخدا
هزاع . [ هََ زْ زا ] (ع ص ) شیر که در شکار بسیار شکند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
هشمشمة
لغتنامه دهخدا
هشمشمة. [هََ ش َ ش َ م َ ] (ع اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). شیررا گویند که فریسه ٔ خود را شکند. (اقرب الموارد).
-
کاملیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: camélia] (زیستشناسی) kāmeliyā درختچهای زینتی و همیشهسبز از خانوادۀ چای با برگهای بیضیشکل و گلهای سفید یا صورتی که در بهار میشکند.
-
subsoiler, subsoil plow
زیرشکن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] وسیلهای در خاکورزی که لایههای خاک را در عمقی پایینتر از عمق شخمزنی متعارف در هم میشکند
-
frangible base
پایۀ شکننده
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل درونشهری-جادهای] نوعی پایۀ علائم راهنمایی که براثر برخورد از محل مشخصی که قبلاً به همین منظور تضعیف شده است بهراحتی میشکند