کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکنان
لغتنامه دهخدا
شکنان . [ ] (اِخ ) نام یک پهلوان ایرانی . (فرهنگ لغات شاهنامه ) : الان شاه و چون پهلوان سپاه چو بیورد و شکنان زرین کلاه .فردوسی .
-
شکنان
لغتنامه دهخدا
شکنان . [ ش ِ ] (اِخ ) شگنان . نام سرزمینی . (از فرهنگ لغات ولف ). ناحیتی است از وخان که رود جیحون بدو گذرد و حد شمالی هند است از حدود ماوراءالنهر. (از حدود العالم ) : رویت به راه شکنان ماند همی درست باشد هزار کژی و باشد هزار خم . منجیک .یکی را ز سقل...
-
واژههای مشابه
-
گل شکنان
واژهنامه آزاد
نام روستایی ازتوابع شهر اردستان دراستان اصفهان
-
بازار پسته شکنان
لغتنامه دهخدا
بازار پسته شکنان . [ رِ پ ِ ت َ / ت ِ ش ِ ک َ ] (اِخ )بازاری به بخارا. (احوال و اشعار رودکی ج 1 ص 83).
-
جستوجو در متن
-
jackanapes
دیکشنری انگلیسی به فارسی
شکنان، میمون، بوزینه، جلف، ادم خودساز
-
شگنان
لغتنامه دهخدا
شگنان . [ ش ِ ] (اِخ ) نام قریه ای به حوالی بلخ . (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکنان شود.
-
کاسه شکن
لغتنامه دهخدا
کاسه شکن . [ س َ / س ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) بکنایه اطفال که با خود بمیهمانی برند. ج ، کاسه شکنان : با خویشتن آورده بهر مائده ای برکاسه شکنان زله کشان لقمه ربایان .سوزنی .
-
بیورد
لغتنامه دهخدا
بیورد. [ وَ ] (اِخ ) نام یکی از سران سپاه یزدگرد اول : الان شاه و چون پهلوان سپاه چو بیورد و شکنان زرین کلاه .فردوسی .
-
پیمان شکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) peymānšekan کسی که خلاف عهدوپیمان خود رفتار کند؛ پیمانگسل؛ عهدشکن: ◻︎ پیر پیمانهکش من که روانش خوش باد / گفت پرهیز کن از صحبت پیمانشکنان (حافظ: ۷۷۶).
-
گاوه
لغتنامه دهخدا
گاوه . [ وَ / وِ ] (اِ) چوبی که در شکاف چوبی گذارند و چوب اولی را به تبر زنند تا دومی بشکافد. و اسکنه خردتر از گاوه است و هیزم شکنان در شکاف هیمه نهند سهولت دوپاره کردن آن را به گلپایگانی آن را گوه گویند.
-
خان
لغتنامه دهخدا
خان . (اِخ ) نام ناحیتی بوده است بر شمال هندوستان و در حدود العالم با خصوصیات جغرافیایی زیر میتوان برای آن مشخصاتی یافت . 1 - شرق وی (هندوستان ) ناحیت چین است و تبت و جنوب وی دریای اعظم است و مغرب وی رود مهران است و شمال ناحیت شکنان و خان است . (حدود...
-
کودک منش
لغتنامه دهخدا
کودک منش . [ دَ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) کودک سرشت . (فرهنگ فارسی معین ). کودک مزاج . کودک مشرب : در کاسه ٔ لذت شکنان چشمه ٔ زهرم در کاسه ٔ کودک منشان جرعه ٔ شیرم . عرفی (از آنندراج ).و رجوع به کودک سرشت و کودک مزاج شود.
-
پیمانه کش
لغتنامه دهخدا
پیمانه کش . [ پ َ / پ ِ ن َ / ن ِ ک َ / ک ِ ] (نف مرکب ) که پیمانه کشد. که پیمانه برد. || پیمانه گسار. کنایه از شرابخوار. (آنندراج ) : پیر پیمانه کش ما که روانش خوش بادگفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان .حافظ.