کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکمغُره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
borborygmus
شکمغُره
واژههای مصوّب فرهنگستان
[تغذیه] صدای ناشی از حرکت گاز در روده
-
واژههای مشابه
-
غره
واژگان مترادف و متضاد
۱. غرش ۲. اول، اولماه ۳. پیشانی ۴. ماهنو، هلال ≠ سلخ
-
غره
واژگان مترادف و متضاد
۱. گستاخ، متکبر، مغرور ۲. فریفته، گولخورده ۳. بیخبری، غفلت
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُ رَ / رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . غُرّه . (فرهنگ شعوری ). رجوع به غُرّه شود.
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) در حبیب السیر غره از بلادشام و از اعمال قدس به شمار آمده : و مولدش (شافعی ) به روایت اصح غره بود از بلاد شام . (حبیب السیر چ 1 تهران جزو سیم از مجلد ثانی ص 93). خبر به دارالسلطنه ٔ هرات رسید که مولانا حسام الدین مبارکشاه به ...
-
غره
لغتنامه دهخدا
غره . [ غ ُرْ رَ/ رِ ] (اِ صوت ) آواز رعد و سباع . به تخفیف را نیز آورند. (از فرهنگ شعوری ). غرش . غرش شیر : غره ای کن شیروار ای شیر حق تا رود آن غره بر هفتم طبق . مولوی (مثنوی ).غره ٔ شیرت بخواهد آسمان نقش شیر و آنگه اخلاق سگان . مولوی (مثنوی چ کلال...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ِ رَ ] (ع مص ) وعده . نوید. (منتهی الارب ): وَغ-َرَ فلاناً غرةً؛ وعده . (اقرب الموارد). || غره ٔ آفتاب بر کسی ؛ سخت افتادن آن بر وی . (از اقرب الموارد).
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ِرْ رَ ] (ع مص ) فریفتن . بیهوده امیدوار کردن کسی را. (منتهی الارب ). گول زدن . حریص کردن به باطل . (از اقرب الموارد). غَرّ.غرور. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به غَرّ شود. || در «لطائف » غره به فتح اول و تشدیددوم به معنی فریفته شدن و ...
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (اِخ ) قله ای است در مدینه متعلق به بنی عمروبن عوف . در مکان این بنا مناره ٔ مسجد قبا ساخته شده است . (از منتهی الارب ) (از معجم البلدان ).
-
غرة
لغتنامه دهخدا
غرة. [ غ ُرْ رَ ] (ع اِ) ج ، غُرَر. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات )(اقرب الموارد). سپیدی پیشانی است بزرگتر از درمی . وَضَح . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ). صاحب صبح الاعشی گوید (ج 2 ص 19) غرة، سفیدی پیشانی اسب را گویند که بزرگتر از درهم باشد...
-
غره
فرهنگ فارسی معین
(غَ رِّ) [ ع . غرة ] 1 - (مص م .) گول زدن . 2 - (مص ل .) فریفته شدن . 3 - (اِمص .) بی - خبری ، غفلت . 4 - (ص .) فریب خورده . 5 - گستاخ ، مغرور.
-
غره
فرهنگ فارسی معین
(غُ رِّ) (اِ.) 1 - صدای رعد یا غرّش جانوران درنده . 2 - فریاد سهمناک .
-
غره
فرهنگ فارسی معین
(غُ رَّ) [ ع . غرة ] (اِ.) 1 - پیشانی . 2 - ماه نو. 3 - برگزیده و پسندیده از هر چیز. 4 - بزرگ و مهتر قوم . 5 - اول هر چیز.
-
غره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غِرَّة، جمع: غِرَر] qe(a)rre ۱. مغرور به چیزی؛ پشتگرم.۲. [قدیمی] فریفته.〈 غره شدن: (مصدر لازم)۱. مغرور شدن۲. [قدیمی] فریفته شدن؛ گول خوردن: ◻︎ دشمن چو نکوحال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چربزبانیش (ناصرخسرو: ۲۹۵).&l...