کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکل پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
crateriform
دهانهشکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] دارای شکل دهانۀ آتشفشان
-
form factor
ضریب شکل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] عبارتی که تفاوت میان نقش پراکندگی از هدف غیرنقطهای را نسبت به نقش پراکندگی از ذرۀ نقطهای نشان میدهد
-
هم شکل
فرهنگ فارسی معین
( ~. شِ) [ فا - ع . ] (ص مر.) شبیه .
-
دریا شکل
لغتنامه دهخدا
دریا شکل . [ دَرْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل دریا. چون دریا : دوستگانی دادشاهم جام دریاشکل و من خوردم آن جام و شکوفه کردم و رفتم ز دست .خاقانی .
-
دجال شکل
لغتنامه دهخدا
دجال شکل . [ دَج ْ جا ش َ ] (ص مرکب ) همانند دجال . بر صورت و شکل دجال . دجال مانند : اگر دجال شکلی سنگ زد بر کعبه ٔ جاهش هم اکنون آفت گردون نگردد نقش ایامش .خاقانی .
-
ژلاتینی شکل
لغتنامه دهخدا
ژلاتینی شکل . [ ژِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) چیزی که شکل و طبیعت ژلاتین دارد. رجوع به ژلاتین شود.
-
فندق شکل
لغتنامه دهخدا
فندق شکل . [ ف َ دُ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) گنبدی . کروی شکل . به کنایت ، فلک : این فندق شکل فستقی رنگ بر فندقه ٔ سرم زند سنگ .نظامی .
-
میم شکل
لغتنامه دهخدا
میم شکل . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) به شکل میم . همانند میم . چون میم . مانند میم .- عقیق میم شکل ؛ دهان تنگ : عقیق میم شکلش سنگ در مشت که تا بر حرف او کس ننهد انگشت . نظامی .رجوع به ترکیبات «میم » شود.
-
معلول شکل
لغتنامه دهخدا
معلول شکل . [ م َ ش َ/ ش ِ ] (ص مرکب ) بیمارگونه . نزار و ناتوان و پژمرده : آنچه بگیرد معلول شکل بود و تا دو سه سال نشاطی و قوتی به آن بازدید نیاید. (فلاحت نامه ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
بی شکل
لغتنامه دهخدا
بی شکل . [ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) (از:بی + شکل ) که شکل و هیأت معین ندارد. اجسام بی شکل .مقابل متبلور. (یادداشت مؤلف ). رجوع به شکل شود.
-
چفته شکل
لغتنامه دهخدا
چفته شکل . [چ َ ت َ / ت ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کج و چوله . کج و معوج . آن کس که اندام و هیکلی ناراست و بیقواره و ناموزون دارد. چفته بالا و چفته پیکر. منحنی شکل : لنگ و لوک و چفته شکل و بی ادب سوی او میغیژ و او را میطلب . مولوی .رجوع به چفته و چفته ب...
-
خارجی شکل
لغتنامه دهخدا
خارجی شکل . [ رِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) کسی که شکل و ترکیب خارجی دارد. کسی که مذهب خارجی دارد : اولا لشکر آن مرتضی که باشند شیر مردان ... نه مشتی اموی طبع، مروانی رنگ ، خارجی شکل . (کتاب النقض ص 475).
-
خفته شکل
لغتنامه دهخدا
خفته شکل . [ خ ُ ت َ / ت ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) بشکل خفته درآمده . لمیده . درازکشیده . کنایه از بی ادب : لنگ لوک و خفته شکل و بی ادب سوی او می غیژ و او را می طلب .مولوی (مثنوی ).
-
خوب شکل
لغتنامه دهخدا
خوب شکل . [ ش َ ] (ص مرکب ) خوشگل . قشنگ . خوش سیما. خوش صورت .
-
خوش شکل
لغتنامه دهخدا
خوش شکل . [ خوَش ْ / خُش ْ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) خوش قواره . خوش ریخت . خوب شکل . نکوروی .