کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکفت شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکفت شدن
لغتنامه دهخدا
شکفت شدن . [ ش ِ ک ُ ش ُ دَ] (مص مرکب ) (اصطلاح کیمیا) تبخیر شدن آب مواد متبلور و خاک شدن آنها مانند نمک فرنگی . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
xenoblast, allotrioblast
دگرشکفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] یک دانۀ کانی که در هنگام دگرگونی شکل گرفته و وجوه بلوری شاخص آن رشد نکرده است
-
homeoblastic texture
بافت همشکفت
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] نوعی بافت بلورشکفتی در سنگهای دگرگونیای که کانیهای اصلی هماندازه دارند
-
جستوجو در متن
-
شکفتن
لغتنامه دهخدا
شکفتن . [ ش ِ ک َت َ ] (مص ) شکافتن . کافتن . شکافته شدن . (ناظم الاطباء). || شکفته شدن . خندان گشتن : گل روی آن ترک چینی شکفت شمال آمد و راه میخانه رفت . نظامی .|| خم کردن . کج کردن . || تافتن . تاب دادن . || ناهموار کردن . || صبر و تحمل کردن . شکیب...
-
اشکفت
لغتنامه دهخدا
اشکفت . [ اِ ک ُ ](مص مرخم ، اِمص ) شکفتن گل را گویند. (جهانگیری ). شکفتن گل را گویند. شکفت و شکوفه و بشکوفه و اشکفیده واشکوفه مأخذش از اینجاست چون واو و فا تبدیل یابندبمعنی شکفته است . (انجمن آرا). باز شدن غنچه و گل .
-
اشکفت
لغتنامه دهخدا
اشکفت . [ اِ ک ِ ] (اِ) عجب . (جهانگیری ). عجب و آنرا شکفت نیز گویند و در مقام تعجب شکفتا نیز گویند مانند ای عجب و عجب او شکفتید یعنی در عجب افتاد و بر این قیاس شکوفیدن یعنی شکفته شدن و در شکفت ماندن و رشیدی شکوف بضم بمعنی شکافنده آورده چنانکه اسدی گ...
-
تاسه گرفتن
لغتنامه دهخدا
تاسه گرفتن . [ س َ / س ِ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) خستگی و کوفتگی (اعضای بدن و غیره ). || درماندن در رفتار از سستی . || دچار اضطراب شدن : چشم چون بستی ترا تاسه گرفت نور چشم از نور روزن کی شکفت .مولوی (مثنوی چ خاور ص 80).
-
شکفتن
لغتنامه دهخدا
شکفتن . [ ش ِ ک ُ ت َ ] (مص ) واشدن غنچه ٔ گل . (برهان ). خندیدن گل . خندان شدن گل . واشدن . گشادن . شکفته شدن . (ناظم الاطباء). بشکفیدن . بازشدن غنچه . به حد گل رسیدن غنچه . صورت برگها گرفتن شکوفه . بازشدن . انفغار. ابتزال . مثل این است که این فعل و...
-
شدن
لغتنامه دهخدا
شدن . [ ش ُ دَ ] (مص ) گذشتن . مضی . سپری شدن . مصدر دیگرغیرمستعمل آن شوش . (از یادداشت مؤلف ) : شد آن تخت شاهی و آن دستگاه زمانه ربودش چو بیجاده کاه . فردوسی .گر از کیقباد اندر آری شماربر این تخمه بر سالیان شد هزار. فردوسی .آن روزگار شد که توانست آ...
-
بوستان
لغتنامه دهخدا
بوستان . (اِ مرکب ) پهلوی «بوستان ». مخفف بستان ، مرکب از بو (= بوی - رایحه ) و ستان (اداة مکان ). جایی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد. باغ باصفا. (حاشیه ٔ برهان چ معین ).مرکب از کلمه ٔ بو و کلمه ٔ ستان که بمعنی جای پیدا شدن است . (غیاث ). جنت . (مه...
-
بردن
لغتنامه دهخدا
بردن . [ ب ُ دَ ] (مص ) کشیدن . حمل کردن . برداشتن . با خود برداشتن . نقل کردن . منتقل کردن . (یادداشت مؤلف ). اذهاب .(تاج المصادر بیهقی ). مقابل آوردن . نقل کردن خواه برای خود یا دیگری و خواه با خود یا همراه و مصحوب دیگری و خواه بر پشت و خواه بر چی...
-
عیلام
لغتنامه دهخدا
عیلام . (اِخ ) کشوری بود در قدیم شامل خوزستان ، لرستان (پشتکوه ) و کوههای بختیاری کنونی . حدود این کشور از مغرب رود دجله از مشرق قسمتی از پارس ،از شمال راه بابل به همدان و از جنوب خلیج فارس تا بوشهر بود. شهرهای مهم آن شوش ، ماداکتو، خایدالو (درجای خر...
-
رونق
لغتنامه دهخدا
رونق .[ رَ / رُو ن َ ] (ع اِ) آب کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). روایی . نیکویی . (مقدمه ٔ لغت جرجانی ص 2). پیشرفت امر. (فرهنگ فارسی معین ). تیزی بازار. گرمی بازار.معرب از روایی . (یادداشت مؤلف ) : و نظام مملکت و رونق دولت ... بازگشت . (سند بادنامه ...