کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکفتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکفتگی
/šekoftegi/
معنی
۱. شکفته بودن.
۲. حالت شکفتن و باز شدن غنچه.
۳. [مجاز] خنده و خوشدلی و شادمانی.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
efflorescence
-
جستوجوی دقیق
-
شکفتگی
لغتنامه دهخدا
شکفتگی . [ ش ِ ک ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) حالت و چگونگی شکفته . (از ناظم الاطباء): نضرت ، نضارت ، شکفتگی درخت . (یادداشت مؤلف ). || واشدن غنچه . || واشدگی بهاردر حالت تبسم . (ناظم الاطباء). || لبخند. شکفتگی روی . حالت تبسم داشتن . (از یادداشت مؤلف ).
-
dehiscence
شکفتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی-زراعت و اصلاح نباتات] باز شدن میوه یا غلاف یا کپسول یا پرچم گیاه در موقع رسیدن
-
شکفتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šekoftegi ۱. شکفته بودن.۲. حالت شکفتن و باز شدن غنچه.۳. [مجاز] خنده و خوشدلی و شادمانی.
-
جستوجو در متن
-
efflorescence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فرسایش، شکوفایی، شکفتگی، شوره زنی
-
dehiscence
دیکشنری انگلیسی به فارسی
انهدام، شکوفایی، پارگی بازشدن زخم، شکفتگی
-
نضارت
لغتنامه دهخدا
نضارت . [ ن َ رَ ] (ع اِمص ) تازگی . آبداری . (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نضرت . شکفتگی . تازگی . سبزی . (یادداشت مؤلف ). شکفتگی روی . شکفتگی درخت . سرسبزی . نضرت . نضرة. رجوع به نضارة شود : و ریاض از غایت طراوت و نضارت تازه و خندان شد. (جهانگشای...
-
فراخ ابروی
لغتنامه دهخدا
فراخ ابروی . [ ف َ اَ ] (ص مرکب ) آنکه به عشرت گذراند و با مردم به شکفتگی برخورد کند. (از آنندراج ). رجوع به فراخ آبرو شود.
-
شکوفان
لغتنامه دهخدا
شکوفان . [ ش ُ ] (نف ) صفت حالیه ، در حال شکفتگی . شکوفا. شکفته . رجوع به شکوفاشود.
-
شگفتگی
لغتنامه دهخدا
شگفتگی . [ ش ِ گ ُ ت َ / ت ِ ] (حامص ) شکفتگی و حالت شکفتن غنچه و واشدن لبها هنگام تبسم . (ناظم الاطباء). صورتی ازشکفتگی . || ناز و شادمانی و افتخار کردن .(از یادداشت مؤلف ): فتحة؛ شگفتگی و نازش مردم به چیزی که دارد از ملک و از ادب و از علم و هنر و ...
-
فتحة
لغتنامه دهخدا
فتحة. [ ف ُ ح َ ] (ع اِ) فرجه . (اقرب الموارد). شکفتگی . (منتهی الارب ). || نازش مردم به چیزی که دارد، از ملک و ادب و از علم و هنر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فراخ ابرویی
لغتنامه دهخدا
فراخ ابرویی . [ ف َ اَ ] (حامص مرکب ) به عشرت گذراندن وبا مردم به شکفتگی برخوردن . (آنندراج ) : چو بنمود شاه از سر نیکوی بدان تنگ چشمان فراخ ابروی . نظامی .رجوع به فراخ آبرویی شود.
-
رمل کشیدن
لغتنامه دهخدا
رمل کشیدن . [ رَ ک َ/ ک ِ دَ ] (مص مرکب ) فال برآوردن از رمل . (آنندراج ). رمل انداختن . رجوع به رمل و رمال شود : رمل نوروزی تو غنچه کشیدقرعه اش بر شکفتگی غلطید.ظهوری (از آنندراج ).
-
اشگفت
لغتنامه دهخدا
اشگفت . [ اِ گ ُ ] (مص مرخم ، اِمص ) شکفتن گل . (برهان ) (آنندراج ). شکفته شده . (ناظم الاطباء). از شِگُفتَن باز شدن گل . (شعوری ). شکفتگی گل . (هفت قلزم ). و رجوع به اِشکُفت و شکفتن و اشکفتن شود.
-
حضور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hozur ۱. [مقابلِ غیبت] حاضر شدن؛ حاضر بودن.۲. نزد کسی بودن.۳. وجود و ظهور.۴. (اسم) نزد؛ پیشگاه.۵. (اسم) کلمۀ احترامآمیز که پیش از نام شخص بزرگ گفته و نوشته میشود.۶. (تصوف) غیبت از خلق و نزدیک شدن به حق.۷. [قدیمی] شکفتگی و خرمی.