کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکرین
/šekarin/
معنی
شکردار؛ شیرین.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
شکربار، شکرینه، شهد، شهدآلود، شهدآمیز، شیرین، قندآمیز ≠ تلخ
دیکشنری
sugary, sweet
-
جستوجوی دقیق
-
شکرین
واژگان مترادف و متضاد
شکربار، شکرینه، شهد، شهدآلود، شهدآمیز، شیرین، قندآمیز ≠ تلخ
-
شکرین
لغتنامه دهخدا
شکرین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ](ص نسبی ) منسوب به شکر. (ناظم الاطباء). شکری . از شکر. شکرآلود. (یادداشت مؤلف ). || هر چیز شیرین . (ناظم الاطباء). شیرین . (آنندراج ) : مژگان پر ز کینت در غم فکنده دل رالبهای شکّرینت غم خوشگوار کرده . خاقانی .مانا همه...
-
شکرین
فرهنگ فارسی معین
(شَ کَ) (ص نسب .) 1 - منسوب به شکر، شکری . 2 - شیرین .
-
شکرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به شکر) [سنسکریت. فارسی] ‹شکرینه› [قدیمی، مجاز] šekarin شکردار؛ شیرین.
-
واژههای مشابه
-
اشک شکرین
لغتنامه دهخدا
اشک شکرین . [ اَ ک ِ ش ِ ک َ / ش ِک ْ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) اشک شادی . گریه ٔ شادی . (مؤیدالفضلا) (شرفنامه ٔ منیری ). اشک گلگون . (فرهنگ ضیاء) : بس اشک شکرین که فروریزم از نیازبس آه عنبرین که بعمدا برآورم . خاقانی .و رجوع به اشک شادی و اشک ط...
-
خنده ٔ شکرین
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ شکرین . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ش ِ ک َ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . خنده ٔ خوش .
-
جستوجو در متن
-
شهد
واژگان مترادف و متضاد
انگبین، حلاوت، شکرین، شیرینی، عسل ≠ شرنگ
-
شیرین
واژگان مترادف و متضاد
۱. شکرین، شهددار، گلوسوز ۲. دلکش، نغز ۳. نوشین ≠ تلخ
-
یخا
لغتنامه دهخدا
یخا. [ ی ُ ] (ترکی ، اِ) یُخه . یوخه . نوعی نان نازک لوله کرده به چند لا. قسمی نان تنک شکرین . (یادداشت مؤلف ).
-
لمچان
لغتنامه دهخدا
لمچان . [ ل ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای قتال و خونریز. در سرزمین ایشان از بسیاری شکر جمله ٔ طعامها شکرین باشد. (شعوری ).
-
خنده ٔ نوشین
لغتنامه دهخدا
خنده ٔ نوشین . [ خ َ دَ / دِ ی ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خنده ٔ شیرین . خنده ٔ شکرین .
-
شکرآگین
لغتنامه دهخدا
شکرآگین . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ] (ص مرکب ) شکرین . کنایه از سخت شیرین : ز فرقت لب مرجان شکّرآگینت به جان رسیدم کار و به لب رسیدم جان . سوزنی .و رجوع به شکرآکند و شکرآلود شود.
-
شکرباره
لغتنامه دهخدا
شکرباره . [ ش َ ک َ با رَ / رِ ] (اِ مرکب ) شکربوزه . شکربوره . نوعی نان شکرین . (یادداشت مؤلف ) : نیابی ز من به جگرخواره ای جگرخواره ای نه شکرباره ای . نظامی .و رجوع به شکربوره و شکربوزه شود.