کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرگفتار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکرگفتار
/šekargoftār/
معنی
شیرینسخن؛ شیرینزبان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرگفتار
لغتنامه دهخدا
شکرگفتار. [ ش َ ک َ گ ُ ] (ص مرکب ) شیرین زبان و شیرین سخن .(ناظم الاطباء). شیرین گفتار. (آنندراج ) : آنان که پریروی و شکرگفتارندحیف است که روی خوب پنهان دارند. سعدی .مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شکرگفتار می بینم . سعدی .سع...
-
شکرگفتار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی، مجاز] šekargoftār شیرینسخن؛ شیرینزبان.
-
جستوجو در متن
-
شکرگفتاری
لغتنامه دهخدا
شکرگفتاری . [ ش َ ک َ گ ُ ] (حامص مرکب ) شیرین زبانی . شیرین سخنی . (از یادداشت مؤلف ) : شکرگفتاریت را چون نیوشم که من خود شهد و شکّر میفروشم . سعدی .و رجوع به شکرگفتار شود.
-
شکرنطق
لغتنامه دهخدا
شکرنطق . [ ش َ ک َ ن ُ ] (ص مرکب ) شکرگفتار. شکرلهجه : کو شکرنطقی که از شکّر زبانش هر زمان نحل از آب چشم بر آب دهن بگریستی . خاقانی .و رجوع به مترادفات کلمه شود.
-
زبان گندمین
لغتنامه دهخدا
زبان گندمین . [ زَ ن ِ گ َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از زبان هموار و ملایم و نرم و چرب . (آنندراج ). زبان ملایم گو. (غیاث اللغات : زبان گندمی ) : با زبان گندمین روزی طلب کردن خطاست طوطی شیرین سخن را شکرگفتار هست . صائب .از زبان گندمین افتاد ...
-
رفتار کردن
لغتنامه دهخدا
رفتار کردن . [ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذر کردن . (ناظم الاطباء). || سلوک کردن . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). عمل کردن . (فرهنگ فارسی معین ). || پیش آمدن . (ناظم الاطباء). || حرکت کردن . راه رفتن . (فرهنگ فارسی معین ) : خر که کمتر نهند بر وی با...
-
سرابستان
لغتنامه دهخدا
سرابستان . [ س َ ب ُ ] (اِ مرکب ) خانه ای که باغ داشته باشد. (آنندراج ). بعربی حدیقه یعنی باغی که گرد آن دیوار کشند. (مجموعه ٔ مترادفات ص 134) : از عبیر و عنبر و از مشک و لاد و داربوی در سرابستان ما اندر خزان میدار بند. کسایی .بالاء قرمیسین جایها ساخ...
-
شعبه
لغتنامه دهخدا
شعبه .[ ش ُ ب َ / ب ِ ] (ع اِ) شعبة. شاخه . (ناظم الاطباء). شاخه ٔ درخت . شاخ درخت . (یادداشت مؤلف ) : این سید شعله ای بود از نور نبوت و شعبه ای از دوحه ٔرسالت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 247). مگر طوبی برآمد در سرابستان جان من که بر هر شعبه ای مرغی شک...
-
تلخ
لغتنامه دهخدا
تلخ . [ ت َ ] (ص ) چیزی که دارای مزه ٔ ناگوار و غیر مطبوعی باشد. خلاف شیرین . (ناظم الاطباء). مُرّ (منتهی الارب ). پهلوی تاخل در تاخلیک بمعنی تلخی . طبری ، تل . گیلکی ، زرخ . فریزندویرنی و نطنزی ، تل . دارای مزه ٔ غیرمطبوع ، بدمزه ، زننده ،سخت ، ضد ش...
-
گفتار
لغتنامه دهخدا
گفتار. [ گ ُ ] (اِمص ) قول . سخن . حدیث . مقاله . مقال . کلام . گفت : رک که بااند شار بنمایی دل تو خوش کند بخوش گفتار. رودکی (احوال و آثار رودکی تألیف سعید نفیسی ج 3 ص 998).چیست از گفتار خوش بهتر که اومرغ را آرد برون از آشیان . حفاف .زدن مرد را تیغ ...
-
لب
لغتنامه دهخدا
لب . [ ل َ ](اِ) شفه . (دهار). لحمی که در مدخل دهان واقع است . قسمت خارجی دهان که دندانها را پوشاند. پرده ٔ پیش دهان که دندانها را پوشاند.نام هر یک از دو قسمت گوشتالو و سرخ که جلوی دندانها قرار گیرد و دوره ٔ دهان را تشکیل دهد : لب بخت پیروز را خنده ا...