کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکره
/šekare/
معنی
هر مرغ شکاری مانند باز، شاهین، و عقاب؛ شکاری؛ شکارکننده: ◻︎ با غلامان و آلت شکره / کرد کار شکار و کار سره (عنصری: ۳۶۹).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکره
لغتنامه دهخدا
شکره . [ ش ِ ک َ رَ / رِ ] (ص ، اِ) شکارچی . صیاد. شکاری . شکارگر. نخجیرگر. شکارکننده . صاید. قانص . قناص . (یادداشت مؤلف ). || شکار. شکاری . صید. (یادداشت مؤلف ) : با غلامان و آلت شکره کرد کار شکار و کار سره . عنصری .شغفی عظیم به شکره [ و ] یوز و ...
-
شکره
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ رَ یا رِ) [ په . ] (ص .) شکار - کننده .
-
شکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹اشکره› [قدیمی] šekare هر مرغ شکاری مانند باز، شاهین، و عقاب؛ شکاری؛ شکارکننده: ◻︎ با غلامان و آلت شکره / کرد کار شکار و کار سره (عنصری: ۳۶۹).
-
واژههای مشابه
-
شکرة
لغتنامه دهخدا
شکرة. [ ش َ ک َ / ک ِ / ک ُ رَ ] (ع اِمص ) پرشیرشدگی ستور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)(از متن اللغة). بسیار شدن شیر گوسفند. (المصادر زوزنی ). || (اِ) دفعه . (از اقرب الموارد).
-
شکرة
لغتنامه دهخدا
شکرة. [ ش َ ک ِ رَ ] (ع ص ) ناقة شکرة؛ ماده شتر پرشیر. ج ، شَکاری ̍، شَکِرات ،شَکْری ْ. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آن اشتر که پستانش پر از شیر بود. (مهذب الاسماء). || عشب شکرة؛ گیاهی که شیر افزاید. (منتهی الارب ) (...
-
شکره دار
لغتنامه دهخدا
شکره دار. [ ش ِ ک َ رَ / رِ ] (نف مرکب ) نگهبان و مربی مرغان شکاری . || صیاد. (فرهنگ فارسی معین ) : چون فرسنگی دو رفتند این سه تن بر بالا ایستادند با کدخدا و من و... را با شکره داران گسیل کردند صید را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 220). به وقت مراجعت سلطان ...
-
شکره دار
فرهنگ فارسی معین
(ش کَ رَ) (ص فا.) 1 - نگهبان و مربی مرغان شکاری . 2 - صیاد.
-
جستوجو در متن
-
شکرات
لغتنامه دهخدا
شکرات . [ ش َ ک ِ ] (ع اِ) ج ِ شکرة. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شکرة شود.
-
اشکره
فرهنگ فارسی معین
(اِ کَ رِ) نک شکره .
-
زمچ
لغتنامه دهخدا
زمچ . [ زِ ] (اِ) مرغی باشدسرخ رنگ و بزرگ شبیه به عقاب و بعضی گویند شکره است و آن پرنده ای باشد شکاری کوچکتر از باشه . (برهان ). شکره و باز شکاری . (ناظم الاطباء). رجوع به زمج شود.
-
شکاری
لغتنامه دهخدا
شکاری . [ ش َرا ] (ع اِ) ج ِ شَکِرَة، به معنی شتر ماده ٔ پرشیر. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
بیسر
لغتنامه دهخدا
بیسر. [ س َ ] (اِ) پرنده ای است شکاری شبیه به پیغو که آن نیز جانوری است شکاری از جنس باشه . (برهان ). بیسره . مرغ شکاری شبیه به شکره و پیغو اما تیزتر از هر دو. (رشیدی ).
-
شکری
لغتنامه دهخدا
شکری . [ ش َ را ](ع ص ، اِ) گوشت پاره ٔ فربه . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || ج ِ شَکِرة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || شاة شکری ؛ گوسپند پرشیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || عین شکری ؛ چشم پر از اشک . (از اقرب الموارد).