کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرفروش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرفروش
لغتنامه دهخدا
شکرفروش . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ف ُ ] (نف مرکب ) تاجر و فروشنده ٔ شکر. (ناظم الاطباء). آنکه شکر فروشد. که به فروش شکر پردازد : پیرایه گر پرندپوشان سرمایه ده شکرفروشان . نظامی .اگر نصیب نبخشی نظر دریغ مدارشکرفروش چنین ظلم بر مگس نکند. سعدی .شکّرفروش ...
-
جستوجو در متن
-
سکری
لغتنامه دهخدا
سکری . [ س ُک ْ ک َ ] (ع ص نسبی ) شکرفروش . (مهذب الاسماء).
-
نهاری پز
لغتنامه دهخدا
نهاری پز. [ ن َ پ َ ] (نف مرکب )آنکه طعام پزد برای فروختن . (آنندراج ) : شیرین شکرفروش ما را بنگرلیلی ّ نهاری پز ما را دریاب .اشرف (از آنندراج ).
-
فشانان
لغتنامه دهخدا
فشانان . [ ف َ / ف ِ ] (نف ) در حال فشاندن : رخ باغ بد ز ابر شسته به نم فشانان ز گل شاخ بر سر درم . اسدی .- آستین فشانان ؛ بی اعتنا : شکرفروش مصری حال مگس چه داند؟این دست شوق بر سر وآن آستین فشانان . سعدی .رجوع به ترکیب های کلمه ٔ آستین شود.
-
شکرخا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹شکرخای› [قدیمی] šekarxā ۱. خایندۀ شکر؛ شکرخوار: ◻︎ شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴).۲. [مجاز] شیرینگفتار: ◻︎ بدم گفتی و خرسندم عفاکالله نکو گفتی / جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲)...
-
گد
لغتنامه دهخدا
گد. [ گ َ ] (ص ، اِ) گدا باشد که گدایی کننده است . (برهان ) : شیر پشمین از برای گد کنندبومسیلم را لقب احمد کنند. مولوی (مثنوی چ نیکلسون ج 1 ص 21).- گد کردن ؛ گدایی کردن : شکرت چه آرزو شد ز لب شکرفروشش چو عباس دوس زوتر ز شکرفروش گد کن . مولوی (از بره...
-
سرکه فروش
لغتنامه دهخدا
سرکه فروش . [ س ِ ک َ / ک ِ ف ُ ] (نف مرکب ) خَلاّل . (دهار). فروشنده ٔ سرکه : زشت باشد که پیش چشمه ٔ نوش در گشاید دکان سرکه فروش . نظامی .شیرینی تازه از شکرخنده ٔ توکرده ست شکرفروش را سرکه فروش . ظهوری (از آنندراج ). || اخم رو و بیدماغ . (مجموعه ٔ م...
-
تفقد کردن
لغتنامه دهخدا
تفقد کردن . [ ت َ ف َق ْ ق ُک َ دَ ] (مص مرکب ) تفقد فرمودن . دلجوئی و غمخواری کردن . (ناظم الاطباء) : مدت دو سال است تا تفقدش میکنم و تعهد واجب می دارم . (سندبادنامه ص 195).شکرفروش که عمرش دراز باد، چراتفقدی نکند طوطی شکرخا را. حافظ (دیوان چ غنی ص 4...
-
گدازان
لغتنامه دهخدا
گدازان . [ گ ُ ] (نف مرکب ) بخسان . (صحاح الفرس ). ذائب . ذوب شونده . در حال گداختن . کسی که ذوب میکند و تصفیه مینماید طلا را. (از ناظم الاطباء) : از آن شکرلبانت اینکه دایم گدازانم چو اندر آب شکر. دقیقی .ز پیوند و خویشان شده ناامیدگدازان و لرزان چو ی...
-
شکرخا
لغتنامه دهخدا
شکرخا. [ ش َک َ / ش َک ْ ک َ ] (نف مرکب ) شکرخای . که شکر بخورد. || سخت شیرین . (یادداشت مؤلف ) : فتنه ٔ سامریش در دهن شورانگیزنفس عیسویش در لب شکّرخا بود. سعدی .اگر دشنام فرمایی وگر نفرین دعا گویم جواب تلخ می زیبد لب لعل شکرخا را. حافظ.یاد باد آنکه...
-
شوق
لغتنامه دهخدا
شوق . [ ش َ ] (ع اِمص ) آزمندی نفس و میل خاطر.ج ، اشواق . (منتهی الارب ). آرزومندی . (المصادر زوزنی )(مهذب الاسماء). آرزومندی . بویه . (از یادداشت مؤلف ). خواست . غرض . (از منتهی الارب ). نیاز. (فرهنگ اسدی ).رغبت و اشتیاق و منتهای آرزوی نفس و میل خا...
-
آستین
لغتنامه دهخدا
آستین . (اِ)قسمتی از جامه که دست را پوشد از بن دوش تا بند دست . کُم ّ. (السامی فی الاسامی ). آستن . آستی : که آن شاه و لشکر بدین سو گذشت که از باد کژآستین تر نگشت . فردوسی .شد از کار ایشان دلش پر ز بیم بپوشید رخ به آستین گلیم . فردوسی .جهان سربه سر گ...
-
طرب نایینی
لغتنامه دهخدا
طرب نایینی . [ طَ رَ ب ِ ] (اِخ ) اصفهانی . نامش میرزا محمدجعفر فرزند میرزا محمد حسین نائینی ، برادر میرزا محمدمنشی باشی رحمةاﷲ علیه است . مولدش شهر اصفهان ، در سنه ٔ 1223 هَ . ق . که موکب همایون حضرت خاقان صاحبقران فتحعلیشاه قاجار طاب ثراه بجانب عرا...
-
طغرل
لغتنامه دهخدا
طغرل . [ طُ رِ / رُ ] (اِخ ) ابن ارسلان ، السلطان الاعظم رکن الدنیا و الدین معز الاسلام و المسلمین ، ابوطالب طغرل بن ارسلان قسیم امیرالمؤمنین (طغرل ثالث ) (573 تا 590 هَ . ق .).کمال دولت و کامیاری و وفور حشمت و بختیاری سلطان ماضی طغرل سلجوقی از آن ز...