کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکرخوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکرخوار
/šekarxār/
معنی
شکرخور؛ خورندۀ شکر.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکرخوار
لغتنامه دهخدا
شکرخوار. [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ خوا / خا] (نف مرکب ) شکرخورنده : طوطی شکرخوار. (فرهنگ فارسی معین ). شکرخای . (آنندراج ). شیرین گفتار : تو نیز آموختی از شاه ایران کز خداوندی نمی پرسد که ای طوطی ّ شکّرخوار من چونی . خاقانی .و رجوع به شکرخای شود.
-
شکرخوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] šekarxār شکرخور؛ خورندۀ شکر.
-
جستوجو در متن
-
شکرچین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] [قدیمی] šekarčin شکرخوار؛ شکرشکن.
-
شکرخواره
لغتنامه دهخدا
شکرخواره . [ ش َ ک َ خوا / خا رَ / رِ ] (نف مرکب ) شکرخوار. شکرخای . (یادداشت مؤلف ) : شکربوزه با نوک دندان برازشکرخواره را کرده دندان دراز. نظامی .و رجوع به شکرخوار و شکرخای شود.
-
شکرخا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [سنسکریت. فارسی] ‹شکرخای› [قدیمی] šekarxā ۱. خایندۀ شکر؛ شکرخوار: ◻︎ شکرفروش که عمرش دراز باد چرا / تفقدی نکند طوطی شکرخا را (حافظ: ۲۴).۲. [مجاز] شیرینگفتار: ◻︎ بدم گفتی و خرسندم عفاکالله نکو گفتی / جواب تلخ میزیبد لب لعل شکرخا را (حافظ: ۲۲)...
-
باغ شیرین
لغتنامه دهخدا
باغ شیرین . [ غ ِ ] (اِخ ) نام نوایی از موسیقی . (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (فرهنگ رشیدی ). لحن چهارم از سی لحن باربد. (ناظم الاطباء).از الحان باربد که برای خسروپرویز ساخته بوده است . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 180). از دستانهایی که در وصف قدرت و ثروت ...
-
سراج الدین
لغتنامه دهخدا
سراج الدین . [ س ِ جُدْ دی ] (اِخ ) ابن المنهاج لاهوری . معاصر خوارزمشاه بوده است . او را سراج سمرقندی نیز خوانده اند، اگرچه مولد او در لاهور بود، امامنشاء او سمرقند بود. از آن سخنش را ذوق شکر و قند بود، چون در قفص منبر طوطی ناطقه ٔ او شکرخوار شدی من...
-
شکرشکن
لغتنامه دهخدا
شکرشکن . [ ش َ ک َ / ش َک ْ ک َ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) شکننده ٔ شکر. که شکر بشکندو بخورد. شکرخوار: طوطی شکرشکن . (یادداشت مؤلف ).- شکرشکن شدن ؛ شیرین کام شدن به مناسبت شکستن و خوردن شکر. و در بیت ذیل مراد شیرین کامی سخنوران هند است از شکر گفته های حا...