کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکایت خودرا پس گرفت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکایت خودرا پس گرفت
دیکشنری فارسی به عربی
تراجع عن دعاويه
-
واژههای مشابه
-
شکایت بردن
لغتنامه دهخدا
شکایت بردن . [ ش ِ ی َ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) گله کردن . شکوه نمودن . اظهاردرد و شکایت کردن . (از یادداشت مؤلف ) : از دشمنان برند شکایت بدوستان چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم ؟ سعدی .چه دشمنی که نکردی چنانکه خوی تو باشدبه دوستی که شکایت به هیچ دوست ن...
-
شکایت داشتن
لغتنامه دهخدا
شکایت داشتن . [ ش ِ ی َ ت َ ] (مص مرکب ) تظلم داشتن . گله و شکوه داشتن : در ایام عدل تو ای شهریارندارد شکایت کس از روزگار. (بوستان ).درمانده ام من از تو شکایت کجا برم هم با تو گر ز دست تو دارم شکایتی . سعدی .شکایت از تو ندارم که شکر باید کردگرفته خان...
-
شکایت کردن
لغتنامه دهخدا
شکایت کردن . [ ش ِ ی َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گله کردن . (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). گله داشتن . شکوه نمودن . شکوه کردن . (یادداشت مؤلف ). تمییل . (منتهی الارب ) : اکنون چنانکه بنده میشنود و میبیند ایشان را تمکین سخت تمام است و آلتونتاش با بنده...
-
شکایت گستر
لغتنامه دهخدا
شکایت گستر. [ ش ِ ی َ گ ُ ت َ ] (نف مرکب )آنکه عادت وی بر گله و شکایت باشد. || آنکه ناله و زاری کند. (فرهنگ فارسی معین ). گله گزار.
-
شکایت گستری
لغتنامه دهخدا
شکایت گستری . [ ش ِ ی َ گ ُ ت َ ] (حامص مرکب ) گله مندی . شکایت . گله گزاری . (فرهنگ فارسی معین ) : او تو را کی گفت کاین گلبتره ها را جمع کن تا تو را لازم شود چندین شکایت گستری . انوری (ازآنندراج ).|| ناله و زاری . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شکایت نامه
لغتنامه دهخدا
شکایت نامه . [ ش ِ ی َ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) ورقه ای که حاکی از شکایت و دادخواهی باشد. تظلم نامه . (فرهنگ فارسی معین ). شکوائیه . دادخواست : در این موضع از مظلمه و شکایت نامه از خلاصه ٔ معانی او بر وجه اختصار بعضی یاد کردم . (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 182)...
-
شکایت گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] šekāyatgostar کسی که همهجا و نزد همهکس شکایت میکند؛ آنکه عادت به گله و شکایت دارد؛ شکایتپیشه.
-
شکایت کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اشتک , کلبة ، اِحْتِکامٌ
-
شکایت کرد از
دیکشنری فارسی به عربی
اِدَّعي علي
-
شكایت به دادگاه
دیکشنری فارسی به عربی
الدعوى القضائية
-
شكایت منقضی شده
دیکشنری فارسی به عربی
الدعوى المتقادمة
-
شکایت و دردِ دل
فرهنگ گنجواژه
گِله کردن.
-
شکر و شکایت
فرهنگ گنجواژه
متضاد.