کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکاف دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکاف دادن
دیکشنری فارسی به عربی
شاب , قص
-
واژههای مشابه
-
گردون شکاف
لغتنامه دهخدا
گردون شکاف . [ گ َ ش ِ ] (نف مرکب ) چیزی که گردون را بشکافد، و این ادعاست . (آنندراج ). || بانگ شیپوری که گردون را بشکافد. (ناظم الاطباء) : ز غریدن کوس گردون شکاف زمین را درافکند پیچش به ناف .نظامی (از آنندراج ).
-
spina bifida, hydrocele spinalis, cleft spine
مهرهشکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم پایۀ پزشکی] شکاف مادرزاد مهرهها بهصورت آشکار یا پنهان
-
فراخ شکاف
لغتنامه دهخدا
فراخ شکاف . [ ف َ ش ِ ] (ص مرکب ) گشاد. فراخ : مضروجة؛ چشم فراخ شکاف . (منتهی الارب ). رجوع به فراخ شود.
-
گردون شکاف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] gardunšekaf ۱. شکافندۀ آسمان.۲. آنکه فضا را بشکافد و به آسمان برسد.۳. [مجاز] آنچه صدایش به آسمان برسد: ◻︎ ز غرّیدن کوس گردونشکاف / زمین را در افکند پیچش به ناف (نظامی: لغتنامه: گردونشکاف).
-
sphincterotome
بَندارهشکاف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ابزار بریدن بَنداره متـ . بَندارهبُر
-
information gap, information divide
شکاف اطلاعاتی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] فاصلۀ میان میزان و نوع اطلاعات دردسترس جامعه با آنچه مورد نیاز آن است
-
crevasse hoar
شکافبَشم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] یخبلورهایی که بر دیوارۀ شکاف یخسارها یا حفرههای بزرگ سرد تشکیل میشود
-
root gap, gap 1
شکاف ریشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] ← دهانۀ ریشه
-
gluteal cleft
شکاف سرینی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم تشریحی] ← شکاف بینِسرینی
-
جیب شکاف
لغتنامه دهخدا
جیب شکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) جیب بر : بر چار سوی عنصر هنگامه ایست گرم پرهیز کن ز جیب شکافان بی نشان .اثیر اخسیکتی .
-
تارک شکاف
لغتنامه دهخدا
تارک شکاف . [ رَ ش ِ ](نف مرکب ) شکافنده ٔ تارک . شکننده ٔ فرق : یلان را بمنقار درّنده ناف سران را بچنگال تارک شکاف .اسدی (گرشاسبنامه ).
-
دل شکاف
لغتنامه دهخدا
دل شکاف . [ دِ ش ِ ] (نف مرکب ) شکافنده ٔ دل : درکن زآهنگ رزم خصم ز میدان درگذران تیر دل شکاف ز سندان . منوچهری .- خنجر دل شکاف ؛ تیز. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سندان شکاف
لغتنامه دهخدا
سندان شکاف . [ س ِ ش ِ ] (نف مرکب ) شکافنده ٔ سندان . که سندان را بشکافد و دو پاره کند : وگر تیغ تو هست سندان شکاف سنانم بدرد دل کوه قاف . فردوسی .بر گرز سندان شکافش عجب نی که البرز تخم سپندان نماید.خاقانی .