کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکافتگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکافتگی
/šekāftegi/
معنی
دریدگی؛ چاکخوردگی.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکافتگی
واژگان مترادف و متضاد
انشقاق، روزن، شکاف، فلق
-
شکافتگی
لغتنامه دهخدا
شکافتگی . [ ش ِ / ش َ ت َ / ت ِ ] (حامص ) رخنه و شکاف . (از ناظم الاطباء). انشقاق . ترک . تراک . کفتگی . کافتیدگی . ترکیدگی . غاچ . شکاف . چگونگی چیز شکافته . (یادداشت مؤلف ): فتاق ؛ شکافتگی ابر از شعاع آفتاب . خَجَل ؛ بسیار شکافتگی دامان پیراهن و ز...
-
cleavage, segmentation
شکافتگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] فرایند تقسیم شدن یاختۀ تخم که در نتیجۀ آن همۀ یاختههای اندامگان به وجود میآیند متـ . تسهیم
-
شکافتگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šekāftegi دریدگی؛ چاکخوردگی.
-
شکافتگی
دیکشنری فارسی به عربی
شق
-
جستوجو در متن
-
تسهیم
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] ← شکافتگی
-
انشقاق
واژگان مترادف و متضاد
انقطاع، بریدگی، ترکخوردگی، شکافتگی
-
انفتاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enfetāq ۱. گشاده شدن.۲. شکافته شدن؛ شکافتگی.
-
دریدگی
واژگان مترادف و متضاد
۱. انخراق، پارگی، شکافتگی ۲. گستاخی، وقاحت
-
Stark effect
اثر اشتارک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] شکافتگی خطوط طیف اتمها در میدانهای الکتریکی
-
isotope shift
جابهجایی ایزوتوپی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] جابهجایی یا شکافتگی خطهای طیف که وجود ایزوتوپهای مختلف را در یک عنصر نشان میدهد
-
کفتگی
فرهنگ فارسی معین
(کَ تَ یا تِ) (حامص .) شکافتگی ، ترکیدگی .
-
کلع
لغتنامه دهخدا
کلع. [ ک َ ل َ] (ع اِ) سخت ترین جنگ . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شکافتگی و چرک و ریمناکی پای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شقاق و شکافتگی و چرک و ریمناکی پای . (ناظم الاطباء): گویند، بقدمه کلع؛ یعنی در پای او چرک و شکافتگی است . (از ...
-
روزن
واژگان مترادف و متضاد
پنجره، درز، دریچه، رخنه، روزنه، سوراخ، شکاف، شکافتگی، منفذ