کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکافتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شکافتن
/šekāftan/
معنی
۱. چاک دادن؛ چاک کردن؛ پاره کردن؛ دریدن.
۲. (مصدر لازم) شکاف خوردن؛ چاک شدن؛ چاک خوردن؛ دریده شدن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن
فعل
بن گذشته: شکافت
بن حال: شکاف
دیکشنری
cleave, cut, incise, rupture, split, wedge, penetrate, pierce, rend, rift, rip, slash
-
جستوجوی دقیق
-
شکافتن
واژگان مترادف و متضاد
بریدن، پاره کردن، دریدن، سوراخ کردن
-
شکافتن
لغتنامه دهخدا
شکافتن . [ ش ِ / ش َ ت َ] (مص ) پاره کردن . (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان چ معین ). خرق کردن . شق کردن .خرق . صدع . خرع . شِق ّ. شَق ّ. منشق کردن : شکافتن هیزم . دریدن دوخته . مقابل دوختن . (یادداشت مؤلف ) : از اژدهای هفت سر مترس از مردم نمام بترس ک...
-
شکافتن
فرهنگ فارسی معین
(ش تَ) [ په . ] 1 - (مص م .) چاک دادن ، پاره کردن . 2 - شکستن . 3 - (مص ل .) پاره شدن ، شق شدن .
-
شکافتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: škāftan] ‹اشکافتن› šekāftan ۱. چاک دادن؛ چاک کردن؛ پاره کردن؛ دریدن.۲. (مصدر لازم) شکاف خوردن؛ چاک شدن؛ چاک خوردن؛ دریده شدن.
-
شکافتن
دیکشنری فارسی به عربی
اثقب , انشقاق , انفلاق , تمزق , شريحة , شق , فتحة , کسر
-
واژههای مشابه
-
دریا شکافتن
لغتنامه دهخدا
دریا شکافتن . [ دَرْ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) پیمودن بحر. دریا گذاردن : ندانی که سعدی مکان از چه یافت نه هامون نوشت و نه دریا شکافت .سعدی .
-
موی شکافتن
لغتنامه دهخدا
موی شکافتن .[ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) شکافتن موی را از درازا و این مبالغت است در دقت تیراندازی و نیزه زنی : نه هرکه موی شکافد به تیر جوشن خای به روز حمله ٔ جنگاوران بدارد پای . سعدی (گلستان ).به تیر و سنان موی بشکافتیم چو دولت نبد روی برتافتیم . سعدی (ب...
-
مو شکافتن
لغتنامه دهخدا
مو شکافتن . [ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) موی شکافتن . به دو نیمه کردن موی . || دقت بسیار در کاری کردن . (ناظم الاطباء). و رجوع به موشکاف و موشکافی شود.
-
عمل شکافتن
دیکشنری فارسی به عربی
شق
-
شکافتن سلول
دیکشنری فارسی به عربی
شق
-
شکافتن دوخت
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: âreškâfi طاری: eškâftmun طامه ای: šekoftan طرقی: vâškoftmun کشه ای: vâškoftmun نطنزی: vâškoftan
-
با گوه شکافتن
دیکشنری فارسی به عربی
وتد
-
جستوجو در متن
-
اشکافتن
لغتنامه دهخدا
اشکافتن . [ اِ ت َ ] (مص ) شکافتن . رجوع به شکافتن شود.