کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکار گردون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکار گردون
لهجه و گویش تهرانی
پیشکار شکار
-
واژههای مشابه
-
game management
مدیریت شکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] نوعی مدیریت حیاتوحش که اهداف نیمهتجاری مانند تولید پروتئین و چرم نیز در آن گنجانده شده است
-
game meat
گوشت شکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] گوشت پرندگان یا حیوانات وحشی یا پرورشی که شکار شدهاند
-
game species
گونۀ شکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] هریک از گونههای حیاتوحش که برطبق محدودیتهای مشخص و در فصلهای مشخص شکار میشود
-
همایون شکار
لغتنامه دهخدا
همایون شکار. [ هَُ ش ِ ] (ص مرکب ) صیادی که هر صید را شکار نکند و شکار گران و باشکوه گیرد : امروز طبع در پی فکر بلند نیست شهباز ما همیشه همایون شکار بود.شیخ العارفین (از آنندراج ).
-
game bird
پرندۀ شکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] پرندهای که برای تفریح و ورزش یا تأمین خوراک شکار میشود
-
big game
شکار بزرگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حیوانات شکاری بزرگجثه
-
gene hunting
شکار ژن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی-ژنشناسی و زیستفنّاوری] در آزمایشگاه، شناسایی و جداسازی یک ژن
-
small game
شکار کوچک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حیوانات شکاری کوچکجثه
-
stag-hunt game
شکار گوزن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] وضعیتی که در آن دو کنشگر درصورتیکه با یکدیگر همکاری کنند به دستاوردی بزرگ، یعنی گوزن، میرسند و درصورت عدم همکاری، هریک باید به دستاوردی کوچک، یعنی خرگوش، اکتفا کنند
-
game conservation
حفاظت شکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] حفظ حیاتوحش، ازجمله شکار، و تلاش برای افزودن جمعیت آن ازطریق اِعمال مدیریت صحیح در نواحی کموسعت با منابع محدود
-
طرب شکار
فرهنگ فارسی معین
( ~ . ش یا شَ) [ ع - فا. ] (ص فا.) آن چه که ایجاد شادی کند.
-
جان شکار
لغتنامه دهخدا
جان شکار. [ ش ِ ] (نف مرکب ) شکارکننده ٔ جان . گیرنده ٔ جان . جان شکر. (فرهنگ ضیاء) : زلفش کمند دلبند و غمزه اش ناوک جان شکار. (سندبادنامه ص 237). نبود شگفت اگر ملک الموت خوانمش از بسکه هست چون ملک الموت جان شکار. قاآنی (از فرهنگ ضیاء).|| (اِخ ) عزرا...
-
دشمن شکار
لغتنامه دهخدا
دشمن شکار. [ دُ م َ ش ِ ] (نف مرکب /ص مرکب ) شکار کننده ٔ دشمن . که دشمن بدست کند. آنکه دشمنان را گرفتار می کند. (ناظم الاطباء) : لشکر گزار باشد دشمن شکار باشددینار بخش باشد دینار بار باشد. منوچهری .|| (ن مف مرکب / ص مرکب ) که شکار دشمن شود. که در دس...