کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شکارگه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شکارگه
لغتنامه دهخدا
شکارگه . [ ش ِ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) مخفف شکارگاه و به همان معنی . نخجیرگاه . (از یادداشت مؤلف ) : به یک شکارگه اندر من آنچه زو دیدم ترا بگویم خواهی کنی گر استفسار. فرخی .همه عالم شکارگه بینی کاین دو سگ زیر و باز بر زبر است . خاقانی .زلفت به شکار دل پ...
-
جستوجو در متن
-
شکارستان
لغتنامه دهخدا
شکارستان . [ ش ِ رِ ] (اِ مرکب ) شکارگاه . شکارگه . (یادداشت مؤلف ). شکارگاه و جایی که درآن صید میکنند. (ناظم الاطباء). صیدگاه : دف را به شکارستان شادی است ز باز و سگ غم زو چو تذروان سردر خار همی پوشد. خاقانی .دف را خم چوگان شه با صورت ایوان شه همچو...
-
شکردن
لغتنامه دهخدا
شکردن . [ ش ِ ک َ دَ ] (مص ) شکار کردن . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از برهان ). قنص . اقتناص . صید. صید کردن . شکریدن . شکاریدن . شکار کردن . (یادداشت مؤلف ).شکار کردن و شکستن انسان یا حیوانی را : شیر گوزن و غرم را نشکردچونکه تو اعدای ترا بش...
-
حسام
لغتنامه دهخدا
حسام . [ ح ُ ] (ع اِ) شمشیر بران . (مهذب الاسماء) (دهار). شمشیر تیز. شمشیر برنده . تیغ تیز : آنجا که حسام او نماید روی از خون عدو گیا شود روین . عسجدی .بر لب جام نگاریده غلامی راداده در دستش آهخته حسامی را. منوچهری .ز بس رکوع و سجود حسام گوئی توهوا م...
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «نیبرک 91» کردی ع : زبری (شدت ، سخت ). افغانی : زبر (بالا) بلوچی : زبر (قادر) «اسشق 651» طبر...
-
شکار
لغتنامه دهخدا
شکار. [ ش ِ ] (اِ)قصد کشتن آدمی مر حیوانی را. (آنندراج ) (غیاث ). صیدکردن حیوانی را. (از یادداشت مؤلف ). صید. قنز. قبض . (منتهی الارب ). وعد. (از المنجد): اصطیاد؛ شکار کردن چیزی را. (منتهی الارب ). موضوع شکار در جهان امروز دارای اهمیت زیاد است و به ...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...