کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
شک
/šak/
معنی
= عقعق
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. تذبذب، تردد، تردید، دودلی، ریب، ریبت، شبهه
۲. بدگمانی، سوءظن
۳. احتمال، اشکال، ظن، وسواس ≠ یقین
برابر فارسی
گمان
فعل
بن گذشته: شک برد
بن حال: شک بر
دیکشنری
discredit, distrust, doubt, dubiety, incertitude, mistrust, question, scruple, suspicion, uncertainty
-
جستوجوی دقیق
-
شک
واژگان مترادف و متضاد
۱. تذبذب، تردد، تردید، دودلی، ریب، ریبت، شبهه ۲. بدگمانی، سوءظن ۳. احتمال، اشکال، ظن، وسواس ≠ یقین
-
شک
واژگان مترادف و متضاد
تردید، دودلی، ، ظن، گمان ≠ یقین
-
شک
فرهنگ واژههای سره
گمان
-
شک
فرهنگ فارسی معین
(شَ کّ) [ ع . ] (اِ.) گمان ، دودلی .
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش َ ] (اِ) (مأخوذ از زند و پازند) گمان و ظن و شبهه . (از برهان ) (ناظم الاطباء).
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش َک ک ] (ع مص ) به گمان افتادن . (ترجمان القرآن ص 62) (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). گمان کردن در کاری و تردید نمودن در آن . (ناظم الاطباء). || نیزه زدن ...
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش َک ک / ش َ ] (از ع ، اِمص ، اِ) خلاف یقین . ج ، شُکوک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). ریب . گمان . (دهار). مرادف شبهه . ج ، شکوک . و با لفظ افتادن و آوردن مستعمل . (آنندراج ). در عربی به معنی گمان باشد که در برابر یقین ...
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش ِک ک ] (ع اِ) روده ای که بدان پشت هر دو برگشته ٔ کمان را پوشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حله و ردایی است که پوشیده میشود به او پشتهای خم شده از دو گوشه ٔکمان . (ترجمه ٔ قاموس ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || جامه ٔ ب...
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش ُ ] (اِ) مرگموش را گویند و آنرا به عربی تراب هالک و سم الفار خوانند. (برهان ) (از بحر الجواهر). صاحب برهان گفته سم الفار است وآنرا فارسی دانسته و آن عربی است . (انجمن آرا) (آنندراج ). هالک . رهج الفار. تراب الهالک . هالوک . رهج . (یادداشت مو...
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش ُ ] (فرانسوی ، اِ) برخورد. ضربه که به صحت کسی وارد آید. || اثر صاعقه و برق در اطراف محل ورود صاعقه .
-
شک
لغتنامه دهخدا
شک . [ ش ُک ک ] (ع ص ، اِ) ج ِ شَکوک . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شَکوک شود. || (اِمص ) جدایی و تفریق . || دشواری و سختی و محنت . (ناظم الاطباء).
-
شک
دیکشنری عربی به فارسی
شک , ترديد , شبهه , گمان , دودلي , نامعلومي , شک داشتن , ترديد کردن , بدگماني , سوء ظن , مظنون بودن
-
شک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) šak = عقعق
-
شک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: شکّ، جمع: شُکوک] šak[k] ۱. گمان بردن در امری.۲. [مقابلِ یقین] گمان.۳. شکاف و ترکیدگی کوچک در استخوان.〈 شک کردن (به شک افتادن): (مصدر لازم) در امری شبهه و تردید پیدا کردن.
-
شک
دیکشنری فارسی به عربی
شک