کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شپ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شپ
لغتنامه دهخدا
شپ . [ ش َ ] (ص ، ق ) جهنده و خیزکننده . (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء). جهنده و خیزکننده و آن را شسب و گشسب نیز گویند. (از انجمن آرا). || زود، که عربان عجل گویند. (برهان قاطع). زود و شتاب . (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
شپ شپ
لغتنامه دهخدا
شپ شپ . [ ش َ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) شپشاپ . شباشاپ . آواز تیر انداختن پی درپی را گویند. (از برهان ). آواز پی هم انداختن تیر است . (فرهنگ نظام ). آواز پیاپی خوردن پیکان تیرهاست به جایی . (از ناظم الاطباء) : ز بس شپ شپ تیر و جر کمان زمین گشت لرزان تر از...
-
شپ شپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹شپشاپ، شپاشاپ› [قدیمی] šapšap ۱. صدای برخورد پیکان تیر که پیاپی انداخته شود.۲. (صفت، قید) مضطرب؛ عجول: ◻︎ عاشقان را وقت شورش شپشپ و ابله مبین / کوه جودی عاجز آید پیش ایشان از ثبات (مولوی۲: ۱۴۲).
-
شِپ شِپ
لهجه و گویش تهرانی
صدای خیسی (آب)
-
شِپ و شِپ
فرهنگ گنجواژه
آوای خوردن تیر به جائی،خیس.
-
گپ شپ
لغتنامه دهخدا
گپ شپ . [ گ َ ش َ ] (اِ)سخن بیهوده و بی معنی و سخن لاطایل . (ناظم الاطباء).
-
شپ پوش
فرهنگ فارسی معین
(شَ) (اِمر.) = شب پوش : 1 - کلاه و طاقیه . 2 - بالاپوش . 3 - لحاف .
-
جستوجو در متن
-
شپه
لغتنامه دهخدا
شپه . [ ش َ پ ِ ] (اِ صوت ) شپ شپ پیکان تیر و آواز برخوردن آن . (از ناظم الاطباء).
-
شپشاپ
لغتنامه دهخدا
شپشاپ . [ ش َ ] (اِ صوت مرکب ) شپاشاپ . شپ شپ . صدا و آواز پی درپی خوردن پیکان تیر باشد به جایی . (برهان ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ) : ز چکچاک گرز و ز شپشاپ تیربرآورد از جان دشمن نفیر.فردوسی .
-
شپوز
لغتنامه دهخدا
شپوز. [ ش َپ ْ پو ] (اِ مرکب ) به معنی شپره باشد که عربان خفاش گویند. (برهان ). به معنی شپ یوز است که شب پره باشد. (انجمن آرا). شبپره . خفاش . (ناظم الاطباء). شب بوزه . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).
-
شپاشاپ
لغتنامه دهخدا
شپاشاپ . [ ش َ ] (اِصوت مرکب ) آواز و صدای پیکان تیر باشد که پی درپی درجایی بخورد. (برهان ) (ناظم الاطباء). شپشاپ . شپ شپ . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آواز تیرهای پی هم انداخته . (فرهنگ نظام ). آواز صدای پیکان تیر که پی درپی افکنندو آن را شپشاپ نیز گوی...
-
نشیب
لغتنامه دهخدا
نشیب . [ ن ِ / ن َ ] (ص ، اِ) اوستا: نیخشوئپه ، پهلوی : نَ (َیَ) شپ ، نَ (َیَ) شپیتن (فرود شدن )، پهلوی : نیشپک (غروب [ آفتاب و ماه ])، پازند: نیشوه ، برای وهژه (بهیزک )، کردی : سرنشیو (برگشته ،[ سر به پائین ])، نیز کردی نشوو ، نشیو (نشیب یک تپه )، ش...