کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شِلْحَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
شِلْحَ
لهجه و گویش گنابادی
shelha در گویش گنابادی یعنی تکه های گوشت ، گوشت تکه تکه شده
-
واژههای مشابه
-
شلح
لغتنامه دهخدا
شلح . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شلحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ شلحا. (از ناظم الاطباء). رجوع به شلحا و شلحاء شود.
-
شلح
واژهنامه آزاد
شِلْحَ:(shelha) در گویش گنابادی یعنی تکه های گوشت ، گوشت تکه تکه شده
-
واژههای همآوا
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از بخش سنجابی شهرستان کرمانشاه . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چاه . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، حبوب و لبنیات می باشد. راه ماشین رو دارد. زمستان گله داران گرمسیر حدود سرقلعه میروند. در آمار این ده را حسن آباد نوشته اند...
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) بت . (ناظم الاطباء) (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (انجمن آرا). وثن . صنم . (ناظم الاطباء). || زنبیل . (یادداشت مؤلف ) : تمامیت آن خلق خوردند و سیر شدند و فراهم آوردند هرچه در زمین مانده بود هفت شله پر کردند. (...
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش ِل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) پارچه ٔ نخی ساده به رنگ سرخ : مثل شله ، مثل شله ٔ سرخ ؛سرخ شده . و این تشبیه مبتذل را بیشتر در مخملک و سرخک و آبله ٔ مرغان بر ظاهر بشره کنند. (یادداشت مؤلف ). نوعی پارچه ٔ نخی نازک سرخ . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) آش . (ناظم الاطباء). نوعی از طعام که برنج را در آبگوشت به طور هریسه می پزند و ناواقفان این دیار آن را شوله گویند و فقیر مؤلف بعضی ثقات را دیده که به ضم و تشدیدلام گویند و آن برای معنی مذکور پرمکروه و محض خطاست ، زیرا بدا...
-
شله
لغتنامه دهخدا
شله . [ ش ُل ْ ل َ / ل ِ ] (اِ) شرم زن . (از ناظم الاطباء) (از برهان ) (از غیاث ) (از فرهنگ اوبهی ) (از فرهنگ جهانگیری ) (از آنندراج ) (از انجمن آرا) : مرا که سال به هفتادو شش رسید رمیددلم ز شله ٔ صابوته و زهره ٔ تاز. قریعالدهر. کنم من هره را جلوه نک...
-
شله
فرهنگ فارسی معین
(شَ لَّ) (اِ.) جایی که در آن آشغال و خاکروبه ریزند.
-
شله
فرهنگ فارسی معین
(شَ لَ یا لِ) (اِ.) قصاص .
-
شله
فرهنگ فارسی معین
(شُ لِّ) (اِ.) آش برنج ، شوربا.
-
شله
فرهنگ فارسی معین
(شُ لَ یا لِ) (اِ.) 1 - جای خاکروبه و زباله . 2 - فرج (زن )، شرم زن . 3 - لته ای که زنان در ایام حیض در شرم خود نهند.
-
شلح
لغتنامه دهخدا
شلح . [ ش ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ شلحاء. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). ج ِ شلحا. (از ناظم الاطباء). رجوع به شلحا و شلحاء شود.