کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شُم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: شمّ] šam[m] ۱. [مجاز] استعداد و توانایی درک و فهم در زمینۀ خاصی بدون یادگیری.۲. حس بویایی؛ شامه.۳. (بن مضارعِ شمیدن) = شمیدن۲۴. [قدیمی] رایحه؛ بو.
-
شم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شمل› [قدیمی] šom کفش چرمی ساده که با نخ یا تسمههای باریک به پا بسته میشود؛ چارق.
-
شَم
لهجه و گویش بختیاری
ša:m 1. شمع؛ 2. موم عسل.
-
شّم
لهجه و گویش تهرانی
زیرکی و توان تجارت
-
کشم شم
لغتنامه دهخدا
کشم شم . [ ک َ ش َ ش َ ] (اِخ ) علی آباد. رجوع به علی آباد شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
شم آباد
لغتنامه دهخدا
شم آباد. [ ش ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان طبس بخش صفی آباد شهرستان سبزوار. سکنه ٔ آن 764 تن . آب آن از قنات . محصول عمده ٔ آنجا غلات ، پنبه ، زیره ، میوه و ابریشم . صنایع دستی زنان چادرشب و ابریشم بافی و راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ای...
-
شم غازان
لغتنامه دهخدا
شم غازان . [ ش َ ] (اِخ ) شنب غازان . شام غازان . رجوع به شنب غازان شود.
-
شم-ل
لغتنامه دهخدا
شم-ل . [ ش ُ م ُ ] (ع اِ) ج ِ شِمال و شَمال . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به شمال شود.
-
میرزاغشم شم
لغتنامه دهخدا
میرزاغشم شم . [ غ َ ش َ ش َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) میرزاقشم شم . رجوع به میرزاقشم شم شود.
-
میرزاقشم شم
لغتنامه دهخدا
میرزاقشم شم . [ ق َ ش َ ش َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) با جامه و پیرایه ٔجلف و قیمتی . (امثال و حکم دهخدا). میرزاغشم شم . آدم بیکاره ٔ لوس و خودخواه . (از فرهنگ عوام ). کسی که خود را لوس و ننر می کند و بزرگتر و عالیقدرتر از آنچه هست جلوه می دهد. ...
-
میرزاقشم شم
لغتنامه دهخدا
میرزاقشم شم . [ ق َ ش َ ش َ ] (اِخ ) شاعر اصفهانی اوایل قرن چهاردهم هجری است . وی را مهازلات زیبائی است و به جنگ صادق ملارجب می رفته است . چنانکه صادق ملارجب در دو بیت زیر بدان اشاره کرده است :لپه چیهای یارم ماچی قشنگش می آیدبعد از آن ماچ قشنگ اﷲ کلن...
-
مشک شم
لغتنامه دهخدا
مشک شم . [ م ُ / م ِ ش َم م ] (ص مرکب ) خوشبوی . که بوی مشک دهد : اکنون صبای مشک شم آرد برون خیل و حشم .ناصرخسرو.
-
گوسفندت شم
لهجه و گویش تهرانی
قربان و صدقه رفتن
-
شه شم
واژهنامه آزاد
شه شِم در زبان مازندرانی به معنای سوت زدن است.
-
شم-ع جهان
لغتنامه دهخدا
شم-ع جهان . [ ش َ ع ِ ج َ ] (اِخ ) نام برادر محمدخان ، خان کاشغر. در اوایل قرن نهم هجری می زیست . (یادداشت مؤلف ).