کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شُربالیهود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شِرْبٍ
فرهنگ واژگان قرآن
سهمي از نوشيدن آب (عبارت "کُلُّ شِرْبٍ مُّحْتَضَرٌ "یعنی : هريک در زمان نوبت خود بر سر آب حاضر شوند)
-
شَرِبَ
فرهنگ واژگان قرآن
نوشيد
-
جمل الیهود
لغتنامه دهخدا
جمل الیهود. [ ج َم َ لُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) حرباء. (اقرب الموارد).
-
باب الیهود
لغتنامه دهخدا
باب الیهود. [ بُل ْ ی َ ] (اِخ ) یکی از پنج دروازه ٔ شهر قرطبه ٔ اندلس بوده است و مؤلف الحلل السندسیه در ص 197 ج 1 شعری از ابوعامربن شهید درباره ٔ باب الیهود آورده است و در ذیل شعر مینویسد. مردم این نام را زشت دانسته آنرا باب الهدی میخواندند. رجوع ب...
-
حب الیهود
لغتنامه دهخدا
حب الیهود. [ ح َب ْ بُل ْ ی َ ] (ع اِ مرکب ) کاکنج . دانه ٔ عروس در پرده .
-
غير اليهود
دیکشنری عربی به فارسی
غير کليمي , کسي که نه مسيحي و نه کليمي باشد
-
امتناع عن شرب الکحول
دیکشنری عربی به فارسی
پيروي از اصل منع استعمال مسکرات
-
شخص ممتنع عن شرب الکحول
دیکشنری عربی به فارسی
طرفدار منع استعمال مشروبات الکلي
-
جستوجو در متن
-
شرب
لغتنامه دهخدا
شرب . [ ش َ / ش ِ / ش ُ ] (ع مص ، اِمص ) مشرب . تشراب . نوشیدن آب را یا شَرب مصدر است و بالضم و الکسر اسم مصدر. (منتهی الارب ). آب را با جرعه نوشیدن یا آنکه شَرب مصدر است و به «ضم »و به «کسر» دو اسم مصدرند و در آن دو در رساندن نوشیدنی به درون وساطت ل...
-
یهود
لغتنامه دهخدا
یهود. [ ی َ ] (اِخ ) قوم موسی ، بدان جهت این نام نهادند که موسی گفت :اًنا هُدْنا الیک ؛ یعنی ما با تو رجوع کنیم و ایشان هفتادویک فرقه اند. (نفائس الفنون ). اعجمی معرب است و آنان منسوبند به یهوذابن یعقوب ، پس یهود خوانده شدند و با دال معرب شد. (ازالمع...
-
ذنب
لغتنامه دهخدا
ذنب . [ ذَمْب ْ ] (ع اِ) اثم . جُرم . عصیان . خطا. معصیت . گناه . جناح . وزر. مأثم . بزه . ناشایست . هر کار که کردن آن روا نباشد. کار که کردن آن ناروا باشد. و جرجانی در تعریفات گوید: الذنب ، ما یحجبک عن اﷲتعالی . و فی الحدیث : التائب من الذنب کما لا...
-
غالیه
لغتنامه دهخدا
غالیه . [ ی َ ] (اِخ ) فرقه ای از مذهب شیعه و آنان نه صنف بوده اند: کاملیة، سبائیة، منصوریة، غرابیة، طباریة، بَزَیغیَّة، یعفوریة، غمامیة، اسماعیلیة یا باطنیة. (مفاتیح خوارزمی ). و صاحب بیان الادیان آنان را فرقه ٔ ثالثه ٔ شیعه میخواند و گوید نه فرقه ا...
-
ذهب
لغتنامه دهخدا
ذهب . [ ذَ هََ ] (ع اِ) زر. طلا عقیان . ذَهبة. تبر. عسجد. سام . عین . نضر. ج ، اَذهاب ، ذُهوب . ذُهبان ، ذِهبان . یکی از اجساد کیمیاگران و ارباب صناعت کیمیا از آن بشمس کنایت کنند. (مفاتیح العلوم خوارزمی ) : من برون آیم به برهانها ز مذهبهای بدپاکتر ز ...