کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَکٌّ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شک
دیکشنری فارسی به عربی
شک
-
شک
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: šak طاری: šak طامه ای: šak طرقی: šak کشه ای: šak نطنزی: šak
-
شک
واژهنامه آزاد
(لکی؛ شرق کنگاور) شَک؛ گوسفند نر.
-
کله شک
لغتنامه دهخدا
کله شک . [ ک ُ ل ِ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان گیلان است که در بخش گیلان شهرستان ایلام واقع است و 150 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
بدون شک
فرهنگ واژههای سره
بی گمان
-
بی شک
فرهنگ واژههای سره
بی گمان
-
شک داشتن
فرهنگ واژههای سره
گمان بردن
-
بی شک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] bišak[k] بیگمان؛ بیتردید.
-
شک دادن
لغتنامه دهخدا
شک دادن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به هیجان و هراس و دلهره و تحریک داشتن کسی بر اثر شنواندن خبری یا حادثه ای ناگوار یا مرتعش ساختن عضوی بر اثر اتصال جریان الکتریکی بدان .
-
شک داشتن
لغتنامه دهخدا
شک داشتن . [ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) تردید داشتن . مقابل یقین داشتن . (یادداشت مؤلف ). شک کردن : ندارم هیچ شک کاین داوری رابجز یزدان عادل نیست داور. ناصرخسرو.گر ترااشکال آید در نظرپس تو شک داری در انشق القمر.مولوی .
-
شک کردن
لغتنامه دهخدا
شک کردن . [ ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) به شک افتادن . تردید کردن . خلاف یقین کردن . ارتیاب . مراء. ممارات . مریه . امتراء. بیقره . (از یادداشت مؤلف ) : هیچ شک می نکنم کآهوی مشکین تتارشرم دارد ز تو مشکین خط آهوگردن . سعدی .هر جای که بگذری بدان خوبی کس ش...
-
شک آباد
لغتنامه دهخدا
شک آباد. [ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان رودخانه ٔ بخش میناب شهرستان بندرعباس . سکنه ٔ آن 300 تن . آب از رودخانه است . محصول عمده خرما و غلات . مزارع لیمویی ، بارانی جزء این ده میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
شک آلود
لغتنامه دهخدا
شک آلود. [ ش َ ] (ن مف مرکب ) آلوده به شک . مشکوک فیه . (یادداشت مؤلف ).
-
شک ء
لغتنامه دهخدا
شک ء. [ ش َک ْءْ ] (ع مص ) برآمدن دندان نیش شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
شک بند
لغتنامه دهخدا
شک بند. [ ش َ ب َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا از بخش خاش شهرستان زاهدان . سکنه 130 تن . آب آن از قنات تأمین میشود. محصول عمده ٔ آن غلات و لبنیات و ساکنان از طایفه ٔ شهنوازی هستند. راه اتومبیل رو (فرعی ) دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).