کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَهیْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شهیّ] [قدیمی] šahi[y] ۱. خواهان و آزمند.۲. ویژگی چیز مطلوب، مرغوب، و لذیذ.۳. شهوتانگیز.
-
جستوجو در متن
-
آرزوانگیز
لغتنامه دهخدا
آرزوانگیز. [ رِ اَ ] (نف مرکب ) مشهّی . شَهی ّ.
-
شهیة
لغتنامه دهخدا
شهیة. [ ش َ هی ی َ ] (ع ص ) تأنیث شهی . (یادداشت مؤلف ): امراءة شهیة؛ زن خواهان و آزمند. (ناظم الاطباء). || مرغوب .- اطعمة شهیة؛ طعامهای مرغوب . (ناظم الاطباء). رجوع به شهی شود.
-
زودآزار
لغتنامه دهخدا
زودآزار. (نف مرکب ) که علی الفور آزار و آسیب رساند : زودبیز و تند و زودآزار باشد هر شهی خواجه باری زودبیز و تند و زودآزار نیست .فرخی .
-
زودبیز
لغتنامه دهخدا
زودبیز. (نف مرکب / ن مف مرکب ) شتابزده و عجول : زودبیز و تند و زودآزار باشد هر شهی خواجه باری زودبیز و تند و زودآزار نیست .فرخی .
-
تاریک فام
لغتنامه دهخدا
تاریک فام . (ص مرکب ) تیره رنگ . سیاهرنگ : جدا گشت تیغ شهی از نیام برون شد خوراز میغ تاریک فام .(گرشاسبنامه ).
-
خاوران شاه
لغتنامه دهخدا
خاوران شاه . [ وُ ] (اِخ ) مهر. هور. خور. شمس . خورشید : چو از خاور برآمد خاورانشاه شهی کش مه وزیر است آسمان گاه .(ویس و رامین ).
-
گلچه
لغتنامه دهخدا
گلچه . [ گ ِ چ َ / چ ِ ] (اِ) سلوی و کرک . (ناظم الاطباء). بلدرچین : آن شهی نیست که دردشمن تو هست مجال پیش شاهین چه زند بال پریدن گلچه .ابوالمعالی (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 313 ب ).
-
کورکور
لغتنامه دهخدا
کورکور. (اِخ ) تیره ای از طایفه ٔ شهی هفت لنگ بختیاری است و خود دارای شعبی است به شرح زیر: خدر سرخ ، خدری ، گرگه ، باپیر، سیف الدین وند. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 73).
-
شاه تبار
لغتنامه دهخدا
شاه تبار. [ ت َ ] (ص مرکب ) کسی که نژاد از شاهان دارد. کسی که نسبت وی به شاهان پیوندد. شاهزاده : در پرده ٔ اندیشه بیارای عروسی پس جلوه کنش پیش شهی شاه تباری .سنایی .
-
سنان گزار
لغتنامه دهخدا
سنان گزار. [ س ِ گ ُ ] (نف مرکب ) نیزه عبوردهنده . سنان زننده آنچنان که کاری باشد : شهی که همچو سکندر سپهبدان داردسنان گزار و کمندافکن و خدنگ انداز.سوزنی .
-
چوگان پرداختن
لغتنامه دهخدا
چوگان پرداختن . [ چ َ / چُو پ َ ت َ ] (مص مرکب ) چوگان ساختن . چوگان کردن . چوگان ترتیب دادن : فراش صدرش هر شهی بهر چنین میدانگهی چرخ از مه نو هر مهی چوگان نو پرداخته .خاقانی .
-
خدرسرخ
لغتنامه دهخدا
خدرسرخ . [ خ ِ دِ س ُ ] (اِخ ) نام طایفه ای است از طوایف بختیاری . توضیح آنکه ایل بختیاری بدو طایفه اصلی تقسیم میشود: یکی هفت لنگ و دیگری چهار لنگ . شعبه ٔ هفت لنگ نیز به چهارقسمت میشود که دو قسمت اول آن دور کی هفت لنگ است که به «شهی »، و «اسیوند»، «...
-
گنجوری
لغتنامه دهخدا
گنجوری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) گنجوربودن . خزانه دار بودن . عمل گنجور داشتن : وگر خان را بترکستان فرستد مهر گنجوری پیاده از بلاساغون دوان آید به ایلاقش . منوچهری (دیوان چ 1 دبیرسیاقی ص 46).اثیر رفت به حضرت گذاشت گنج سخن خنک شهی که بر این گنج یافت گنجو...
-
دروغی
لغتنامه دهخدا
دروغی . [ دُ ] (ص نسبی ) منسوب به دروغ . مربوط به دروغ . دروغ . کاذب . دروغگو. (ناظم الاطباء). دروغین . کاذبه . (یادداشت مرحوم دهخدا). باطل . نادرست . || ساختگی . مصنوعی : کسری و جم به درگهت هردو شهی دروغی اندحاتم و معن بردرت هردو گدای راستین .سلمان ...