کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
شَل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شل شدن
لغتنامه دهخدا
شل شدن . [ ش َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از کار بازماندن دست و پا که در اراده ٔ شخص نباشد. (ناظم الاطباء). لنگ شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
شل شدن
لغتنامه دهخدا
شل شدن . [ ش ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) ضعیف شدن . سست شدن . (فرهنگ فارسی معین ).- شل شدن پای کسی ؛ آهسته رفتن او برای رغبت به چیزی . (یادداشت مؤلف ). ناگهان نرم رفتن در حرکت تندیا متعارف به مناسبت دیدن چیزی و خواهان آن شدن . به سبب توجه به چیزی و رغبت ...
-
شل کردن
لغتنامه دهخدا
شل کردن . [ ش ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سست کردن . (ناظم الاطباء). سست کردن چنانکه عنان مرکبی را. (یادداشت مؤلف ). رها کردن .سر دادن . گذاردن که بی مانعی روان شود : چو شل کرده باشی رگ آب دیده بصر بسته ٔ توتیایی نیابی . خاقانی . || رها کردن .از یک لرفقیر...
-
شل گرفتن
لغتنامه دهخدا
شل گرفتن . [ ش ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) به نرمی و سستی گرفتن چیزی را. || بی علاقگی نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
شل دره
لغتنامه دهخدا
شل دره . [ ش ُ دَ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان فریم بخش دودانگه ٔ شهرستان ساری . سکنه ٔ آن 220 تن . آب آنجا از رودخانه ٔ پاجی . محصول عمده ٔ آنجا برنج و غلات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شل محله
لغتنامه دهخدا
شل محله . [ ش ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش رامسر شهرستان شهسوار.آب آن از رودخانه ٔ ترکرود. محصول عمده ٔ آنجا مرکبات ، چای و برنج است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شل محله
لغتنامه دهخدا
شل محله . [ ش ُ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی از دهستان لنگاشهرستان شهسوار. سکنه ٔ آن 110 تن . آب آن از رودخانه ٔ کاظمرود. محصول عمده ٔ آنجا برنج ، چای و مرکبات . راه آن ماشین رو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شل مشلی
لغتنامه دهخدا
شل مشلی . [ ش ُ م َ ش ُ ] (ص مرکب ) (اصطلاح عامیانه ) صفت است برای آدمهای بیحال و وارفته و شل و ول و تنبل . (فرهنگ لغات عامیانه ).
-
شل کردن
دیکشنری فارسی به عربی
ارتح , حل , فترة الهدوء , متساهل
-
شل جنبید
دیکشنری فارسی به عربی
أبطَأَ
-
شُلْ تِمْبوْ
لهجه و گویش گنابادی
sholtembw در گویش گنابادی یعنی کنایه از کسی که بی دست و پا است ، بی عرضه ، سست عنصر
-
شُل گرمَه
لهجه و گویش بختیاری
šolgarma نام نوعى بازى.
-
شُل شُلی
فرهنگ گنجواژه
سست،شلی، تنبل.
-
شُل مَشُلی
فرهنگ گنجواژه
شُل.
-
شُل باد
لهجه و گویش تهرانی
منشاء بیماری در بدن